Thursday, February 28, 2013

A*SH*N*A:MOHAMAD REZA SHAFIEI KAD KANI محمدرضاشفیعی کدکنی



محمدرضا شفیعی کدکنی " م. سرشک "
نفسم گرفت ازین شب...
دفتر از بودن و سرودن

نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن

سر آن ندارد امشب که براید آفتابی؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن

ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن...

No comments:

Post a Comment