Monday, February 4, 2013

A*SH*N*A:SEPEHRIشاعران قرن ایرا:سپهری:شرق اندوه



و شکستم و دویدم و فتادم 
.
درها به طنين هاي تو وا كردم‌.
هر تكه نگاهم را جايي افكندم‌، پر كردم هستي ز نگاه .


بر لب مردابي ، پاره لبخند تو بر روي لجن ديدم‌، رفتم
به نماز.
در بن خاري ، ياد تو پنهان بود، برچيدم‌، پاشيدم
به جهان‌.
بر سيم درختان زدم آهنگ ز خود روييدن‌، و به خود
گستردن‌.
و شياريدم شب يكدست نيايش‌، افشاندم دانه راز.
و شكستم آويز فريب‌.
و دويدم تا هيچ . و دويدم تا چهره مرگ ، تا هسته
هوش‌.
و فتادم بر صخره درد. از شبنم ديدار تو تر شد انگشتم‌،
لرزيدم‌.
وزشي مي رفت از دامنه اي ، گامي همره او رفتم‌.
ته تاريكي ، تكه خورشيدي ديدم‌، خوردم‌، و ز خود رفتم‌،
و رها بودم‌
...

No comments:

Post a Comment