Tuesday, February 5, 2013

MARYAM HOOLEHشعرزنان ایران: مریم هولهIRANIAN WOMEN POETRY:

MARYAM HOOLEH,also MARYAM HULEH
مریم هوله 
زاده ی ١٣٥٧ تهران 
کتاب ها :
باد با دک هرگز در دست های من پرواز نخواهد کرد ،مد لند گرافیکز ١٩٩٩
در کوچه های آتن ،میر کسرا ١٣٧٩
باجه ی نفرین ،باران ٢٠٠٠
آواز های دیوانه ی باران ،شعر کردی ،تهران ٢٠٠٠
کمپانی دوزخ و جزم معاصر ٢٠٠٤ استکهلم 
آثار منتشر شده : ا  
کمپانی دوزخ و جزام معاصر
 دو کتاب در یک جلد
236 صفحه
 ارزان 2004
استکهلم
آواز های دیوانه ی باران
شیته گورانیه کانی باران
به زبان کردی
شولا 2003
تهران
در کوچه های آتن چاپ دوم
میر کسری 2002
تهران
برای دریافت نسخه ی پی دی اف کتاب روی تصویر کلیک کنید
باجه ی نفرین
135 صفحه
باران 2000
سوئد
در کوچه های آتنمیر کسری 2000
تهران
بادبارک هرگز در دستهای من پرواز نخواهد کرد
میدلند گرافیکز 1999
شیکاگو


 مریم هوله
از کتاب : باجه نفرین
نشر باران٢٠٠١
......................

دماغ دماغ را پیدا می‌کند

لب‌ها لب‌ها را

اما برای چشم‌ها

جهانی تدارک دیده‌اند

که هرگز نخواهد بوسید


"ساديسم"


آينده ما را مي بلعد
گزارشي بنويس!

تنديس من از آغوش تو مي ريزد...
با اينکه حرف هايت راست مي شوند
وَ دست هايت هرگز نمي پوسند
اما آشکارست !
تنديس من هنگام سقوط
از قلب تو جوهري ناماندگار
ساخته و مکيده است

آن وقت..... يک روز...... دو روز...... به اندازه ي گلي .....
تکه ي مفروشي از خاک ...... لکه مي شود ......
اما هيچکس ....... کتاب هاي زيرزمين را ....... نمي خواند !

تو ميان صحبت لات هاي خيابان گم مي شوي
من در توحش نگاه هاي اسطوره
به فاحشه خانه تبعيد مي شوم
و آن وقت است که پاي تو
به آنجا باز مي شود
درهاي باز ....
« درهاي باز» ما را مي بلعند گزارشي بنويس !

من مريم مقدسم
من اطلسم
نقشه ي جهان
مثل يک لکه ي درشت قهوه اي
روي صورت ِ ويار زده ام کپک مي زند ....
لکه ها چادر هاي گُل گُلي شان را
دور باسن هاي پرچربي شان
گره مي زنند ...
لب حوض ها و
دم ِ درهاي کوچه مي نشينند ...
و آن وقت صحبت هاي زَنَکي
چشم آسمان را فرچه مي کشد
اگرچه نيت ِ نقاشان ِ دنيا آبي باشد
آنقدر پررنگ مي شود ...... آنقدر تيره....
تا « اشکش »......... براي تجدد ِ بهاري ديگر ...... پروار شود !


اينجا ديگر همه ي عناصر حيات ماده اند
پروار که نباشند ساديسم دارند ...
تيفوس دارند ...
من مقدسم
من اطلسم
با اينکه اشک دارم
و بکارت ِ اديان ِ بازنگشته را دارم
ساديسم هم دارم
با من نخواب
صبح در کمين است
با آن دهان ِ گراز ...... با آن چشم ِ خونين ِ پر آز ....
گزارشي بنويس !

پدر که ديروز مرد
آن جلو..... پشت پيچ اول.... يا نمي دانم دوم.... يا هزارم....
دهان ِ اُخروي ِ غولش را باز گذاشته...... مثل يک غار ِ تاريک ِ اميد....
تا ما داخل شويم ..... و او ...... دندان ها را بر ما بفشرد .......
وقرباني ِ خدايي کند که از نافرماني اش .......
بليط ِ فاحشه خانه هاي مخفي .....
مثل ِ يک راز ِ محترم ِ ملي .......
از بليط ِ سينما و کنسرت ِ سنتي
پيشي گرفت
و آنقدر زياد شد
که رکورد ِ تطويل ِ نسل را شکست
و روي آخرين بليط ِ سلسله اش .......
...... که در امتداد ِ دُم ِ بينهايتش ......هنگامِ غروب فروخته شد .......
صد و بيست و چهار هزار و يکمين قديس ....... بوسه زد !

بايد گزارشي بنويسي
بايد بداني خواب هاي من چه پريشان شده اند !
هر شب.... توپ ِ فوتبالي، نه.....طعنه ي تماشاگري، نه....
صداي مبهمي از آسمان.... مثل شليک ِ يک گلوله ي اعدام از دور....
شيشه هاي پنجره را مي شکند

مادر سرانجام براي برادر زني پيدا مي کند
که با وجود ِ دست هاي خالي و خانه ي استيجاري
مي تواند هواي يکي از اتاق ها را مشروع کند
- چه آسان !
- چه ارزان !
پسرم! ديدي دين ..... هم از آزادي پيشرفته ترست ....
هم از جمهوري ....
هم از کوپن !!؟


اما ناگهان وقتي با صداي آسمان پنجره ها مي ريزند
و ما
به کف ِ خانه پناه مي بريم
کرم هاي دندان دار
با ادامه هاي دهشت زاي چرخان شان
که فيش فيش مي کنند ....
و مدام آن نقطه ي زهر را هجي مي کنند ...
ساديسم ........
سا ....... دي...... سم ......
چشم ما را ....
به دامن ِ زن ِ مشروع مي رسانند ...
که مادر ِ اين نسل ِ تازه است !

آن وقت من از زور ِ خستگي
و تهديد ِ همه ي پناهگاه ها
عاقلانه ...
با وجودي که عقلم به قول ِ کرم ها نصف ِ ديگران هم نيست ......
تسليم يکي از کرم ها مي شوم

تو صبح به من خواهي گفت
آن کرم ها
تعدد ِ راه هاي مانده است
روي پيشانيت
و احتمال ِ همه ي اميد هاي نزاده ات
و نقاط ِ زيادي که در آينده
به آنها پناهنده مي شوي


آه ، من تسليم مي شوم
پيامبر من !
گزارشي بنويس !


پاييز ١٣٧٥
تهران







مریم هوله 

No comments:

Post a Comment