Friday, February 1, 2013

A*SH*N*A:BABAK ABAZARIبابک اباذری


بابک ابزاری 
شاعر،روزنامه نگار،فیلمساز 
کتاب:
انقراض شعر ١٣٨٧



مرگ سفارشی



روز رفتن من
بی شک
برف می بارد
آنقدر
که بچه های زیر پونس نقشه هم
آدم برفی درست کنند
شبیه آخرین عکس تک نفره ام
روی حجله
با همان لبخند مصنوعی
که فقط
تا آقتاب فردا
دوام می آورد
و تنهایی
از عکس بیرون زده
بر شانه ی آدم برفی نشسته
تا زیر خاک
نفوذ می کند


روز رفتن من
بی شک
برف می بارد
بچه های مدرسه پشتی
در صفی منظم
به خط نمی شوند
و معلم
مشق هایشان را خط نمی زند


روز رفتن من
بی شک
برف می بارد
خیابان خلوت
کوچه خلوت
کافه خلوت
فقط
دخترک کبریت فروش می ماند
که تنهایی اش
از قصه بیرون زده
تا زیر پای آدم برفی
و در پیاده رو
آخرین کبریت را روشن می کند



روز رفتن من
برف نبارد
من از خاموشی آخرین کبریت
می ترسم
من از حیاط خالی مدرسه
که در سکوت می لرزد
می ترسم
من از چشمان پلاستیکی آدم برفی
که بوی کت کهنه بابا را می دهد
می ترسم



روز رفتن من
آفتابی باشد
و باد
با ترانه ای شاد
گندمزار را برقصاند
بگذارید
پیرزنی در مزرعه اش
آواز بخواند
و چوپان عاشق
نی لبک بزند
شاید
سارای او را سیل نبرد


برای خیرات
بستنی بدهید و سیگار
و در خلوت
کمی شراب
نه از شعرهای خودتان بخوانید
نه از شعرهای من
کسی چه می داند
شاید مرده ها هم می شنوند
کمی فروغ
زمستان امید
و شبانه ای از بامداد
شعر
زیر خاک هم شنیدنی ست

نه نطق باشد
نه خاطره
نه ختم
نه خرما
کسی شبیه کلاغ ها
لباس نپوشد
مترسکی که زیر خاک کرده اید
از قار قار می ترسد
در همین نزدیکی
زنی ایستاده
با عینکی دودی
تا چشم های خیس اش لو نرود
او
الهام پنهان شعرهای من است
و لبخندش
تا زیر خاک
با من می آید
و دوباره شعر
با بوی خاک و رنگ لبخند...

کفن نبود هم نبود
که عریانی زیباتر است
خاک کردن شعرهایم فراموش نشود
شاید
این گوشت های اضافه
مورچه ها را خسته کرد
سنگ
ساده باشد و خلوت
مثل تنهایی ام
و یک تخته سیاه
که هرکس دوست داشت
حرف دلش را بزند
دوست دارم
کنار فروغ باشم
به اهل حق 1
از تنبوری بگوئید
که همیشه دلتنگش هستم
دوست دارم درویشی ناپیدا
وقتی زیر خاک می روم
تنبور بزند
صدای کتاب های پوسیده را دوست ندارم

شام آن شب را
بین گربه ها و پرنده ها تقسیم کنید
به تساوی
کمی گندم
کمی شیر
و هرکس که خواست یادی از من کند
سکانس آخر سینما پارادیزو را ببیند 2
آن بوسه ها
بوسه های من و معشوقه ام است
که روزگار
سانسور کرد...




پاییز 91
طهران مخوف
بابک اباذری



No comments:

Post a Comment