Sunday, March 25, 2012

موج 

ویژه شعر
دو*-
به انتخاب  فرامرز سلیمانی
از مجموعه شاعران قرن ایران
فروغ فرخزاد,طاهره صفار زاده ،گلچین گیلانی ،م.آزاد ،سیمین بهبهانی،محمد حقوقی, 





 فروغ فرخزاد
*
طاهره صفا رزاده 
عاشقانه:
صبح آمده است 
تو رفته ای 
عشق امده است 
تو نیستی
رنگ دیوار به پرده ها نمی خو رد 
رنگ قالی به هیچ کدام 
امروز تولد دوک الینگتون است 
در کاخ سفید هم رادیو می گفت جشنی بر پا ست 
شکر که کلاه سفیدها دوک را نخوردند 
شکر که دوک گذری به آلاباما نکرد 
شکر که اگر تو نیستی تنهایی هست 
شکر که فصل پاییزه این فصل 
دوره گر د می خواند انار نوبر پاییزه انار 
من هم می خواهم به سلامتی دوک گیلاسی بزنم 
و بزنم زیر گریه 
همه توی این ملک مثل هم اند 
چه فرق می کند 
ا دم صبح می بزند یا شب 



*گلچین گیلانی ،دکتر مجدالدین میر فخرایی 
.
گلچین گیلانی:
نوروز
.
خورشید به جام می میخانه درخشید 
بر خیز
می نوش
این می ز بهشت آمده 
این جام ز جمشید
 می نوش 
بنگر که چه گل کرده ز مستی رخ خورشید 
خوش باش 
می نوش
 اندوه جهان را بکن از بیخ فراموش
بر خیز 
می نوش 
خوش باش و بشو یکسره مدهوش 
هشیاری ما بود دروغی و فریبی 
آدم ز کفش داد به انجیری و سیبی 
اما
شاعر ز بهشت آمد و انگور به ما داد 
جز واژه و آهنگ و می و مهر 
هر چیز که او دشت دو دستی به خدا داد 
می نوش 
مستی کن و اندوه جهان را ببر از یاد 
مدهوشی ما مایه خوشبختی ما باد 
خوش باش 
بر خیز 
می زن تو ز جامی که زرین گشته ز خورشید 
لب زن تو به جامی که بر ان لب زده جمشید 
خوش باش در این میهن دیرینه نو گشته پیروز 
می نوش به نوروز
 به  
نوروز
 به 
نوروز 

*

م.آزاد ، محمود مشرف آزاد تهرانی
.
اینه ها تهی ست :
عروسک ها را در شب
تاراج کرده اند 
در شهر چهره یی نیست 
در شهر 
دکان ها باز 
باز و خالی و تاریک است 
سوداگران صدایی 
از باد 
از باران 
و از بیکاران 
شکوه می کنند 
سوداگران صدایی 
می گویند:
چه بارانی 
بی مانند
می دانید؟
باران سختی آمد 
و خریداران 
ناباورانه از همه شهر 
دیدار می کنند
در پشت شیشه ها
کنسرو چیده اند و گل کاغذی 
از آب های کشی دکان ها 
تصویر ماهیان قزل الا را 
پاک کرده اند 
در شهر 
تک ها را در خاک کرده اند 
سوداگران صدایی در شهر 
خمهای خالی را 
بر سنگفرشهای خیابان ها 
پرتاب کرده اند 
در شهر چهره ها را در خواب کرده اند  

*
بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو تنها و خاموش
مهری افسرده را بسترم
بی تو در آسمان اخترانند
دیدگان شررخیز دیوان
بی تو نیلوفران آذرانند
بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو این چشمه سار شب آرام
چشم گرینده ی آهوانست
بی تو این دشت سرشار
دوزخ جاودانست
بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو بی نام و بی سرگذشتم
بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو این خانه تاریک و تنهاست
بی تو ای دوست
خفته بر لب سخنهاست
بی تو خاکسترم
بی تو
ای دوست

-م.آزاد 
*
سیمین بهبهانی
.
*
هوشنگ ابتهاج ،ه.ا.سایه 
.
بسترم
 صدف خالی یک تنهایی ست 
و تو چون مروارید
گردان آویز کسان دگری 
*
محمد حقوقی 
.
مقصد شرابخانه شرقی بود :
مرگ پرنده بود که بر شانه نسیم گذار دشت
و خانه های خرم در بسته شیشه یی شده بودند
-بی اعتنا
به شهر فراغت
باید گذشت
بی هوده است خشم تو
بی هوده است
و سگ های بادیه را برده بود
در عصر های مشغله در عصر های کور
ای دوست
ان قرابه نزدیک تر
کجاست ؟
و نا گه ان پرنده خونین
از قلب غرفه های چراغانی
بر شانه سیمین من
ا
ف
ت
ا
د
و برگ های حیرت پاییزی
در فصل سرد مدرسه گشتند
مقصد شرابخانه شرقی بود
از جنگل نگاه خیابانی
-اه ای همیشه سایه بیداری
در سایه همیشه بیدار...اه
وقتی پرنده بده نمی نوشد
وقتی پرنده بده نمی نوشد
و قلب مرد بادیه
 نا گاه
از آسمان میکده آویخت
و از دل شراب شبانی
زنی غریب
به ساعت نگاه کرد
و مرگ
در میانه میخانه
ایستاد  

No comments:

Post a Comment