Tuesday, December 18, 2012

A*SH*N*A:MAHIN KHADIVI مهین خدیوی

MAHIN KHADIVI
A*SH*N*A
"


 مهین خدیوی

مهین خدیوی در سکوت جنگل زخمی در صبحگاه بیداری ، نا؟١٣٥٦ با ذهنیاتی شاعرانه به میدان می آید ...
طنز تلخ اجتماعی او عصیانی است علیه قراردادها و مبتذلات روزانه ی زندگی 
از کتاب بارورتر از بهار 
دنیای مادر تهران ١٣٧٠،ص ٣١

شاعر،ادیتور،ناشر نشر سالی 

زاده ی ١٣ فروردین ١٣٣٢/١٩٥٣

شکوه نامت را همیشه به ارمغان دارم 

اگر چه باد 

اگرچه شب اگر چه شقایق 

اگرچه دشت 

مرا به تو پیوند می دهد 

من در سختی صخره نیز پناه دارم 

با کدام پیام  

می توان خود را به آن همه دریا سپرد ؟
از کتاب سکوت جنگل زخمی 





*
کمانه های یاس
شب از کمانه های  یاس که بگذرد
باران آبی
چهره ات را به سرخی خورشید می رساند
تواز ماه گذرکردی
یااز خیابانی بی پایان
یااز رود خانه ای
               که همه ی کاج های زرد را
                با خود به بستر می برد
من از یک صبح آمدم
که شبش
آسمان نه قرمز بود نه سیاه
خانه های شهر  بی نشانه ای
                      بی دیوار ی
مادرت نیم تنه ای سیاه پوشیده بود
وخواهرت را در گذر گاه  صدا زدی
شهر بی نام
باهزار نام خوانده می شد
وکودک دربلندترین  نقطه ی درخت
به انتظار گربه ای بود
که در پای درخت خوابش برده بود
نه با من سخن گفتی نه بااو
اما هر دو می دانستیم
               گلویت پراز آواز است
                ودر چشمانت
هزار هزار ستاره
                    سوسو میزند

وقتی به یادت می آورم
شال گردنی چهار خانه
وکتی سیاه
که برپیراهن راه راه    با آستین  های کوتاه
                                        پوشیده ای

یادم باشد
آواز ت را بنویسم
برروی درخت هایی که امسال در درکه
سبز خواهند شد ..


     .   
۱
یورش باد خش خش‌ زخمی برگ‌ ماه لب فرو بست‌ و زمین‌ به نفرین نشست.
۲
نگاه که می‌کنی‌ چون‌ نی‌زار وسیع می‌شوم‌ و چون‌ کویر-تنها عشق‌ جرقه زد رها گشته‌ام‌ سپیده نیلگون
.






عشق۲۳۴۲ 
بر بال‌های حصیری عشق
تنها یک کلمه بود
نگاه به آسمان کردم
نگاه به تو
کتاب‌های خوانده شده را ورق زدم
کلمه
کلمه
و در پایان کلمه
تنها«تنهایی»بود

بی‌قراریم‌2343
بی‌قراریم
آن‌گاه آغاز شد
که کبوتر عاشق من
در جابه جایی خانه‌ام
مسیرش را گم کرده است

خدایا۲۳۴۴
خدایا
خدایا
مر چه سود
از آسمانی که حتا
گوشه‌اش نیز
آبی نیست.


1 comment: