Saturday, November 10, 2012

A*SH*N*A:OMRAN SALAHI/EMRAN SALAHIعمران صلاحی


Omran Salahi
A*SH*N*A
عمران صلاحی 
١٠ اسفند ١٣٢٥تهران - ١١ مهر ١٣٨٥ تهران
این ساده نویسی به طنزکه امروزه رواج یافته از ابتکارهای عمران وترجمانی از روش فارسی نویسان ترک و آذری و شاعران پیش نیمایی است
پس شاید عمران را مثل کیومرث منشی زاده و... از آغازگران ادبیات پست مدرن ایران دانست 
هر چند که پیش تر از اینها جدانف روسی و رالیزم اجتماعی استالینیستی کوشش بر ارایه ی آن دا شت و و کار نویسندگانی همچون بورس پاسترناک,جوزه برادسکی, یوگنی یوتوشنکو,
و همگنان آنان را فا خر و حاصل  تفکر بورژوازی می دانست زیرا که برای آنها و دستگاههای دیکتاتوری و سانسور دیگر نامفهوم می مانست
---



بزرگترین اشتباه عمران صلاحی
:

تا نرفته بودی

از شکاف پوستت هرازگاه

سرک می کشیدم

و دلی را می دیدم

که به دریای شیطنت می زنی

بی آنکه شیطان

هوایت را داشته باشد



حالا که رفته ای

دوستی جدید از آن سر دنیا

برای ویژه نامه ی هجرتت

از من شعری خواسته است

فقط می توانم بگویم

هجرت نسنجیده ات

بزرگترین اشتباه زندگی ات بود



به شاملو می آید

که مانند یک چنگ نواز مقدونی

میان ابرها بنشیند

و نوایی کلاسیک را

با چنگ زرینش بنوازد

اما تو آن بالا

میان فرشتگانی که اجازه ی خندیدن ندارند
به چه درد می خوری؟
.

  مجموعه خنده در برف
---

    ٢ شعر ترکی و فارسی 
برگرفته از جُنگِ فرهنگِ نوين، دی ماهِ ۱۳۵۸، تهران
اوزامان
اونلار گلنده
من دونيايا گلمه ميشدم
من دونيايا گلنده
اونلار گئتميشديد
من اونلار دان بير ذات بيلميرم
اونلاردان
هم ياخشی يازيب لار، همه‌ه پيس يازيب لار
اونلار دوز يولو گئديب لر يا آزيب لار؟
بيلميرم
آمما بونی بيليرم کی اوزامان
فدايی لر واريميش
کيملر دنيميشلر؟
دييه جاقسان کتلی دن کوتلی دن
قوربان اولوم کتلی لرين الينه
قوربان اولوم کتلی لرين ديلينه
اللری بيريميش
ديللری بيريميش
اونلار گئديب لر، آمما من گوروره‌م
يانميش ياغيب
بير قوجا اکينچی
دوروب دومان ايچينده
قابار ميش الينده، بئلی
گويه ريب تؤفنگ اولوب!

آن‌ زمان
هنگامی که آنان آمدند
من به دنيا نيامده بودم
و هنگامی که من به دنيا آمدم
آنان رفته بودند
من از آنان چيزی نمی‌دانم
از آنان
هم خوب نوشته‌اند و هم بد
آنان از راهِ راست رفته، يا گمراه شده‌اند؟
نمی‌دانم
اما اين را می‌دانم که آن‌زمان
فداييان بوده‌اند
از چه کسانی بوده‌اند؟
خواهی گفت: از دهاتی‌هایِ بی‌سر و پا
قربانِ دستِ آن دهاتی بروم
قربانِ زبانِ آن دهاتی‌ها بشوم
دست‌های‌شان يکی بوده است
آنان رفته‌اند، اما می‌بينم
باران باريده است
و کشاورزِ پيری
در ميانِ مِه ايستاده است
و بيلش در دست‌هایِ تاول‌زده
روييده و تُفنگ شده!
تهران. ۵۸/۹/۱۷

يالانچی‌لار
ينه يالان دئه يلر
يالانی جماعت
سحر چايلا ايچديلر
گؤن اورتا ناهاره،
گئجه شاملا ئيديلر!
دييرلر
يالان دييه‌ن آلله هين دوشمانی دير
آمما يالانچی لار
سحردن آخشاما
آلله‌ه دان دانيشيرلار
بوغدا گورسه ديلر، آرپا ساتير لار
بالين ايچينه ده زهه‌ر قاتيرلار
گئجه سؤفره باشيندا
آچاندا راديونی
پيشميش تويوغون داگؤلماقی توتور!

دروغگوها
باز‌هم دروغ گفتند
مردم، دروغ را
صبح، با چای نوشيدند
ظهر، با ناهار
و شب، با شام خوردند!
می‌گويند:
دروغگو دشمنِ خداست.
اما دروغگوها
از صبح تا شب
از خدا حرف می‌زنند
گندم نشان می‌دهند و جو می‌فروشند
و در عسل، زهر می‌آميزند.
شب، سرِ سُفره
راديو که باز می‌شود
مُرغِ پُخته هم خنده‌اش می‌گيرد!



No comments:

Post a Comment