Thursday, November 8, 2012

A*SH*N*A:MANUCHEHR NEYESTANIمنوچهر نیستانی


HURDLE RUN دو با مانع
Manuchehr Neyestani,selected poems 
with an introduction by Faramarz Soleimani
Tehran 1369
منوچهر نیستانی که شعر را زمزمه می داند ,طنین دوگانه یی به آن می بخشد .از سویی پس از سوز و گداز های دوران جوانی ,اینک عشق را ملعبه ی شیطان می خواند گویی که اندوه مردم کوچه و بازار,عشق را نیز از یادش برده است اما از سوی دیگر هم او به تغزل می پردازد زیرا فکر می کند با مشت و نعره نمی توان کاری کرد . او مبارزه نمی کند و در گیر حوادث نمی شود .همیشه وقتی باران بند آمد به خیابان می آید و تنها چند برگ دعا را کلید نجات می داند .در هول هزار حادثه , نگران آرمیدن است .اما در عین حال رفیق و همدست ظلم نیست و هر چند که دست خود را کوتاه می بیند, امیدش از آینده گان قاطع نشده است . او حتا اگر در برج دیده بانیش یا در شهر های کهنه با دیوار های بلندش محصور باشد ,آزادگی و رهایی را پیش روی خود دارد و در عین صداقت به تصویر آن می نشیند .
-ف.س -
در باغ ,در صاف گل ها 
:
گل ارکیده و گلایول ,مطرود 
جمعیت بزرگ خر زهره ,خانه زاد تب آلود 
نرگس, بیمار در جزیره ی نرگس 
-جزیره یی از شیراز-تبعیدی 
تبعیدی جزیره ی نرگس بیمار منکر 
یا عارف شکسته ی تنها 
تنها  نشسته باز لب جو 
-با او کنایت از گذر عمر 
آب رونده , هم سخن او 
عطر گلاب قمصر کاشان تا دور دست 
تا همه جا هست 
همراه با عراق بید مشک و گل سرخ 
مسند نشین باغ گل اما محمدی 
با عطر سرمدی 
بی اعتنا به کیش 
با رز , گل مهاجر مغرب ,خویش 
این خود دمیده گان کوچک بی نام 
فرش ستبرق این بوم است , روییده تا به بام 
با هر بهار 
به هر رنگ 
با تپه ها چه الفتی ازلی دارند 
( گل ها , دستار ها ,بنفش و زرد و گلی دارند)
بی بو ولی همه جا, جاش 
زیبایی جهنمی , گل خشخاش 
همراز خوب کودکی من 
خاموش , استاده نسترن 
با چادرهای سپید 
انبوه من گشن 
تازه, این گل نحیف به اندام 
-با آفتاب طالع -
چشمش به آسمان ها ,از شام تا به بام 
از بام تا به شام 
از اوج از بلندی کوه 
گلبرگ های نازک آرام...آرام 
فرو افتاده 
خورشید هم 
پرنده یی غزلی خواند .
و از گل,در ذهن کودکان و دفترشان 
تصویرهای گل ماند !
و 
گل های کاغذی.
دیدی که حسن یوسف 
تا پایدار بود 
پژمرد و مرد 
اما 
گویا 
بهار بود 
بهار ٥٨
منوچهر نیستانی :
با خود به دور دست غروبم ببر، 
که باقلبم  
غمین، ز هیبت شب، گریه کرده ساز.
خرداد را به شادی، گشتن
در باغ چشم‌های تو، خواهم من.
در باغ چشم‌های تو، می‌خواهم
شعر و شکوفه، خرمن خرمن

No comments:

Post a Comment