Monday, August 13, 2012

DEHKHODA-2دهخدا-ی شاعر ۲


Ali Akbar Dehkhoda،poet, satirist, scholar
دهخدا:  مسمط  «یاد آر ز شمع مرده یاد آر»
 علی اکبردهخداکه در ۵ بند۹ پاره سروده شده است.
تنها شعر عمده ی شاعر است که در گفتمان نو آوری شعر امروز ایران
می توان از آن یاد کرد
با قتل جهانگیر  شیرازی صور اسرافیل، مسمط علی اکبر دهخدا به سال ١٣٨٨ خورشیدی انتشار یافت که در زبانی کهن اما با قافیه ها و ترکیبی زبنی به وام از شعر میرزا علی اکبر صابر -شاعر ترک زبان - در سوک  یار و همکارش در نشریه ی صور اسرافیل نشست
-بنگرید
فرامرز سلیمانی: علی اکبر دهخدا و مقدمه ی نو آوری ،دفتر هنر ویژه ی علی اکبر دهخدا،شماره ٢١،
اسفند ١٣٩١،ص ص ٣٢٥٨ تا ٣٢٦٠ 


ایرانلی دئییل٬ جمله بیلیر «مند علی» یم من

گرگان جفا و ستمین چنگلی یم من

ایرانلی لارین باشلاری نین انگلی یم من

سوررام٬ ایچرم٬ قانلارینی٬ چون زلی یم من

لاشه اؤزومون٬ ات اؤزومون٬ قان اؤزوموندور

شوکت اؤزومون٬ فخر اؤزومون، شان اؤزوموندور

علی اکبر صابر 
شاعر آذربایجانی 
.

«در روز جمعه٢٢ي الاول ١٣٢٦ميرزاجهانگيرخان شيرازي ـ رحمت الله عليه، يكي از دو مدير صوراسرافيل» را
قزاق‌هاي محمدعلي شاه دستگير كرده و به باغ شاه بردند و در ٢٤ماه در همانجا او را به طناب خفه كردند.
بيست و هفت، هشت روز ديگر چند تن از آزادي خواهان و از جمله مرا ازايران تبعيد كردند و پس از چند ماه به خرج مرحوم مبرور ابوالحسن معاضه السلطنه پيرنيا بنا شد در ـ ايوردون ـ سوئيس روزنامه صوراسرافيل طبع شود. در همان اوقات شبي مرحوم ميرزا جهان گيرخان را به خواب ديدم در جامهٔ سپيد (كه عادتا در تهران در برداشت) و به من گفت: «چرا نگفتي او جوان افتاد؟» من از اين عبارت چنين فهميدم كه مي‌گويد: چرا مرگ مرا در جايي نگفته يا ننوشته‌اي؟ و بلافاصله در خواب اين جمله به خاطر من آمد: «يادآر زشمع مرده ياد آر» در اين حال بيدار شدم و چراغ را روشن كردم و تا نزديك صبح سه قطعه از مسمط ذيل را ساختم. و فردا گفته‌هاي شب را تصحيح كرده و دو قطعه ديگر بر آن افزودم و
در شماره اول صوراسرافيل منطبعه ايوردن سوئيس چاپ شد
علی اکبر دهخدا
ای مرغ سحر، چو این شب تاربگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهٔ روح‌بخش اسحاررفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زر تارمحبوبهٔ نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدارواهریمن زشتخو حصاری
یاد آر ز شمع مرده، یاد آر
ای مونس یوسف اندر این بندتعبیر عیان چو شد تو را خواب
دل پر ز شعف، لب از شکر خندمحسود عدو، به کام اصحاب
رفتی بر یار خویش و پیوندآزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چنددر آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده، یاد آر
چون باغ شود دوباره خرمای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغمآفاق، نگارخانهٔ چین
گل، سرخ و به رخ عرق ز شبنمتو داده ز کف قرار و تمکین
زان نوگل پیشرس که در غمناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی، فسرده یاد آر
ای همره تیه پور عمرانبگذشت چو این سنین معدود
وان شاهد نغز بزم عرفانبنمود چو وعد خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوانهر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناه قوم ناداندر حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان‌سپرده یادآر
چون گشت ز نو زمانه آبادای کودک دورهٔ طلایی
وز طاعت بندگان خود شادبگرفت ز سر خدا، خدایی
نه رسم ارم، نه اسم شدادگل بست زبان ژاژخایی
زان کس که ز نوک تیغ جلادمأخوذ به جرم حق‌ستایی
تسنیم وصال خورده، یادآر

No comments:

Post a Comment