Sunday, July 28, 2013

A*SH*N*A:YADOLAH ROYAIیداله رویایی

A*SH*N*A:
Yaolah Royai,also Yadollah Royaee
ید اله رویایی

سؤال



بار ِ درخت ، ماه ، درخت را 
       کرانۀ دنیا کرده ست 

و در کرانۀ دنیا  دل 
بر شاخه‌ها  اطاقی خالی را 
بالا می بَرد 

 شاید که روز ادامۀ دیروز است 
که دل سؤالی خالی 
   از سنگ می‌کند
      
  و ماه ، سمتِ سنگ
دریائی ٢٧
شب آفتاب نمی خواهد
و آفتاب نمی خواهد از ستارۀ صبح
نشان همهمه برگیرد

ستاره منتظر آفتاب می مانَََد
و آفتاب می مانََد
که هر ستاره پُر از انتظار
و شب
پُر از ستارۀ هر انتظار
و انتظار پُر از خوابِ آفتاب شود
ستاره همهمه از آفتاب می خواهد
و آفتاب نمی خواهد...
_
نتشارات مروارید، تهران ١٣۴۴)


از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می گویم
از عاشقانه
از عارفانه
می گویم
از دوست دارم

از خواهم داشت
از فکر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می کردم
من با سفر سیاه چشم تو زیباست

خواهم زیست
من با به تمنای تو
خواهم ماند
من با سخن از تو

خواهم خواند
ما خاطره از شبانه می گیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذت ارمغان در پنهان،
ما خاطره ایم از به نجواها...
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوه ای از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش.
تو از به شباهت، از به زیبایی
بر دیده ی تشنه م تو دیدن باش.

یداله رویایی


دلتنگی ١۵ 
از سطح سنگ
تو زمزمۀ بادِ نهان بودی
تو دانش آفتاب گشتی
کز سطح سنگ
میراث ذره هایت را
با زمزمۀ نهان باد می بردم

با زمزمۀ نهان باد
من سطح ِ سنگ می شدم
که آرزوی شکاف برداشتن
از نیروی پنهانی ِ یک گیاه را می مردم
_

(دلتنگی‌ها، انتشارات روزن ١٣۴۶) 

Friday, July 26, 2013

A*SH*N*A:IRAJ MIRZAایرج میرزا

IRAJ MIRZA
A*SH*N*A
ایرج میرزا 
١٢٥٢ تبریز تا ٢٢ اسفند ١٣٠٤ تهران 
١٩٢٦؟-؟١٨٧٤
 ایرج به عنوان یک شاعر پیش نیمایی,شاعر مشروطه یا شاعر شعر جدید  ,مانند یک دیوار عایق بود میان شعر کهن و شعر امروز که از آن یکی به تمامی نگسسست و به این یکی کاملن نپیوست .شعر ایرج با زبانی ساده و روایی , و کلام گفتاری و عامیانه و نیز تفکری اخلاقی و ضد مذهبی بر معاصرانش تاثیر گذار بود
اما  طنز او گرته یی از مدرنیزم دا شت که او را به ادبیات امروز مربوط می کند و به همین گونه
پشت و پا زدن او به بساط دربار و شاهزادگی,به هر اندازه که بود از او چهره یی عصیانگر می سازد که باز رنگ و روال نو گرایی و نو شدگی داردایرج که لقب صدر الشعرا و فخر الشعرا را داشت از شاعری دربار دست کشید و به مشاغل اداری قناعت کرد .او در تهران به سکته قلبی در گذشت و مزار ش در گورستان ظهیر الدوله واقع است






ای نکویان که در این دنیایید
یا ازین بعد به دنیا آیید
این که خفتست در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده بدنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
صرف عیش وطرب ومستی بود
هر که را روی خوش خوی نکوست
مرده وزنده من عاشق اوست
من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات
تا مرا روح وروان در تن بود
شوق دیدارشما در من بود
بعد چون رخت زدنیابستم
باز در راه شما بنشستم
گرچه امروز به خاکم ماواست
چشم من باز بدنبال شماست
بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید به خاکم قدمی
گاهی از من به سخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید !

ا

Wednesday, July 24, 2013

A*SH*N*A:NADER NADERPOURنادرنادرپور




نادر نادر پور
میراث نادر پور تاریخ دوران اول شاعری او را دارد .او در دوران بازگشت نگاه پر خیال خود را وا  می گذارد و شعر حرفی,و مفهوم گرا را دنبال می کند که به نوعی پیروی از شعر روزنامه یی کسرایی,آزرم,مصدق و دیگران است و جای کلام فا خر و
 ترکیب های نیمایی محکم نخستین شاعر در آن خالی می نماید نادر پورجوان , شاعر تاثیر گذاردوران , در سال های پایانی زندگی ,در دلزدگی کامل , نموداری نیمه جان  از جوانمرگی و قناعت در خلاقیت است 
ف.س
تصویرها در آینه ها نعره می کشند
ما را ز چارچوب طلایی رها کنید

ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم


دیوارهای کور کهن ناله می کنند:

ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید؟

ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم



تک تک ستارگان، همه با چشم های تر

دامان باد را به تضرع گرفته اند

کای باد! ما ز روز ازل این نبوده ایم

ما اشک هایی از پی فریاد بوده ایم



غافل، که باد نیز عنان شکیب خویش

دیری ست کز نهیب غم از دست داده است

گوید که ما به گوش جهان باد بوده ایم



من باد نیستم

اما همیشه تشنه ی فریاد بوده ام

دیوار نیستم

اما اسیر پنجه بیداد بوده ام

نقشی درون آینه ی سر د نیستم

زیرا هر آنچه هستم

بی درد نیستم:



اینان به ناله آتش درد نهفته را

خاموش می کنند و فراموش می کنند

اما من آن ستاره دورم که آبها

خونابه های چشم مرا نوش می کنند

Thursday, July 11, 2013

SHER SHOHADAT AST:SORUD BIJAN JAZANI

بیژن جزنی 
١٣١٧-٣٠ فروردین ،اعدام بیژن جزنی و ٨ تن دیگر در زندان اوین تهران ١٣٥٤
١٩٣٨-١٩ آوریل ١٩٧٥



  •  پرنيان شفق
    به پرنيان شفق ، زخون شراره دميد
    ز سرخي اش شرري به هر ستاره رسيــــد
    گلوله بارد ، كه تا بر آرد
    به شرح آتش و خون

    به صبح توده نويد
    به سرخي هر ستاره اكنون ،
    نشسته در تن شب ،
    نشان صبح سپيد
    ببين كه شهر و جنگلها ، ز قهر آنان خونين است
    شهاب راه آينده ، به خون آنان آذين است
    ( شكوه روشني فردا ، زخون بر آرد قد
    بگو به ميهن كه خون بيژن ،
    ستاره گشت و از آن ،
    چه سان شراره دميد
    به سرخي هر ستاره اكنون ،
    نشسته در تن شب ،
    نشان صبح سپيد ) الف
    به سرنگوني شب ، برون نگر ، همه جا ،
    به خشم و كينه خلق ، شراره گشته به پا
    به نام هر يل ،
    كه هستي افكند ، چو تندري دمد از
    سرود آتش و خون
    شهادت هر ستاره سازد ،
    ز سرخ چهره خويش ،
    تلاش و كينه فزون
    رهايي خلق ايران ، نبرد ما را آيين است
    و كهكشان فردايش، زخون آنان آذين است
    تكرار الف

Thursday, July 4, 2013

MOJ MAJOR IRANIAN SATIRIST:IRAJ PEZESHKZAD

آسمون ریسمون ایرج پزشکزاد ، ا.پ.آشنا 
آسمون ریسمون مجموعه مقالاتی است که ایرج پزشکزاد از ١٣٣٤ تا ١٣٣٩ در مطبوعات نوشته و سپس به صورت کتاب چاپ کرده است
ایرج پزشکزاد ، زاده ی ١٣٠٦ تهران ،نویسنده و مترجم
لیسانسیه حقوق

از پدری پزشک و مادری معلم به دنیا اومدم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران و تحصیلات عالیه رو در فرانسه در رشته حقوق گذراندم. بعد از فارغ التحصیلی به استخدام وزارت امور خارجه در آمدم و به عنوان دیپلمات تا انقلاب در اونجا کار کردم. بعد از انقلاب از کار اخراج شدم به طوری که حتی حقوق بازنشستگی هم شامل حالم نشد. بعد از اون بهفرانسه برگشتم و به کار روزنامه نگاری و قلم زنی و نوشتن اراجیف! مشغول شدم.
در فرانسه, عضو شورای نهضت مقاومت ملی شد که با رهبری شاپور بختیار تشکیل شده بود. وی برای نهضت چند کتاب نوشته‌است از جمله 'مروری بر واقعه ۱۵ خرداد ۱٣٤٢

کتاب ها 




Monday, July 1, 2013

A*SH*N*A:ALIREZA PANJEIعلیرضا پنجه یی



علیرضا پنجه ای


به خیالی هیچ
از من گذشتی
حالا که خالی از خیال تو هیچم
بر من مپیچ و بگذار
این پیچ ِآخر زندگی را
گرداگردِ تو آن‌قدر بپیچم
که دور شوم از نقطه‌‌ی تو
آن‌گاه بی‌‌هویت‌‌ترین
کلمه دو حرفی جهان باشم
- همینت، سزات!


آن ِ وصل

ـــــــــــــ
من و این شعبده
و چشمانی که در تو می‌گیرد
هرکه باور نکند
تو که هر شب بی‌باورم نیستی
خرگوشِ دلی که می‌جهد
تا آغوش تو را به شعبده بنشیند