Saturday, July 7, 2012

MANUCHEHR JAMALIمنوچرجمالی


شعری از اشعار پروفسور جمالی [ویرایش]

١٣٠٧ کاشان -١٥ تیر ١٣٩١
.اما در مورد آثارجمالی آن هارا می توان به معدودی کارهای پخته و ویراسته و انبوهی مواد خام تقسیم کرد.حدود دو دهه پیش که این ها را با دوستی می گفتم او حرف هایم را به استادی رله کرد و بحث یک ویراستار ویاچندتن هم مطرح شد که به سرانجامی نرسید. اما حالاشایدنیازبیشتری حس می شود تا آن بخش عمده ی کارها یتیم نماند

شب هنگام که درکوچه پس کوچه های شهری غریب آواره میگشتم
فریادی بلند شد که :
من آبستن به حقیقتی بزرگم ،
وهنگام زائیدن آنست ،
هرچه زودتر، مامائی ببالینم بشتابد .
گویا آن کوچه ، کوچه مردگان بود ،
چون هردری را کوفتم ،
و مامای حقیقت را جستم ، که به کمک بشتابد ،
ازهیچ دری پاسخی نیامد ،
تامردی بدخیم وخشمگین،ناگهان ازدری سربیرون آوردوگفت :
دراین شهر، کسی حقیقت نمیزاید، که نیاز به مامایش باشد.
وهنگامی خسته وکوفته ببالین او شتافتم ،
اومرده بود ، هرچند فرزندی بس زیبا زائیده بود.
من ازآن شهر، به زاد وبومم بازگشتم ،
وپس ازچندی خبریافتم ،
که آن حقیقت ، یتیم وبی سرپرست ،
زنی خشکیده وخمیده شده ،
ودر کوچه پس کوچه های همان شهر،
برای خوردن ونمردن ، روسپی گری می کند [۴]

No comments:

Post a Comment