شاپور بنیاد
SHAPUR BONYAD
حکایت ماه در حیات ما
نوشته بر گور شاعر
.
...
از:مرگ - تابلو
.
از اسب ها كه به راهي مي رفتند ، اسبي تنها بر مي گشت
اسبي تنها بر مي گشت و در راه خشك ، گياه مي جست
گفتيم گياه در راهي بود كه اسبانِ با هم مي رفتند
شيهه يي كشيد و پيش چشم ما مرد
پيش چشم ما مرد و ما هر يك حكايتي گفتيم
تا اين كه ازاسب ها كه به راهي ميرفتند ، اسبي ديگر بر مي گشت
اسبي ديگر كه بر گشته بود و در راه خشك ، گياه جسته بود
گفتيم گياه در راهي بود كه اسبان با هم مي رفتند
شيهه يي كشيد و پيش چشم ما مرد
پيش چشم ما مرد و ما هر يك حكايتي ديگر گفتيم
تا اين كه از اسب ها كه به راهي مي رفتند ، اسبي ديگر
.
از اسب ها كه به راهي مي رفتند ، اسبي تنها بر مي گشت
اسبي تنها بر مي گشت و در راه خشك ، گياه مي جست
گفتيم گياه در راهي بود كه اسبانِ با هم مي رفتند
شيهه يي كشيد و پيش چشم ما مرد
پيش چشم ما مرد و ما هر يك حكايتي گفتيم
تا اين كه ازاسب ها كه به راهي ميرفتند ، اسبي ديگر بر مي گشت
اسبي ديگر كه بر گشته بود و در راه خشك ، گياه جسته بود
گفتيم گياه در راهي بود كه اسبان با هم مي رفتند
شيهه يي كشيد و پيش چشم ما مرد
پيش چشم ما مرد و ما هر يك حكايتي ديگر گفتيم
تا اين كه از اسب ها كه به راهي مي رفتند ، اسبي ديگر
No comments:
Post a Comment