فرامرز سلیمانی » معماری ِ بلوروارهها
معماری ِ بلوروارهها
دکتر فرامرز سلیمانی
واشنگتن. بهار ۱۳۸۶/ ۲۰۰۷
شعر حجم پلی میان شعر و کلام میزند با مینیاتور و معماری ایرانی و موسیقی و تندیس و نقش در لحظههای ناب آفرینشگرانهی آن. و حال که پژوهشگران دانشگاه پرینستن حضور «بلوروارهها» را در معماری مسجد درب امام اصفهان کشف کردهاند و آن را به حجم و هندسهی طرحها در قرن پانزدهم میلادی و تاریخ ساختن آن به سال ۱۴۵۳ (۸۳۲ خ.) نسبت میدهند و از اندیشه و خیال ایرانیان میگویند که پنج قرن پیشتر از اندیشه و خیال معاصران جهان به این حجمها پی بردهاند، چرا ما کشف حجمها را توسط مالارمه و رویایی و شاعران امروز همانند مدل و مازندرانی نادیده میگیریم و در برابر آن سکوت میکنیم؟
یداله رویایی در کویر مجسّم و دلتنگیهای رویاروی و، هم در دریای سرابگون رویاییاش به این حجمها رسیده و به عنوان علت غایی و نه تنها حضور واقعی، آنها را به شعر راه داده و به شکل نگره و نگاه ویژهاش عرضه کرده و گسترده است.
شاعر شعر حجم ناخودآگاه و آگاهانه به کار اویل سطحهای مکرر و حجمها، و طرح نو به نو کردن آنهاست. برای کشف کردنشان. مثل همان پژوهشگران ِ پرینستن که با ذهنیت دانش پژوهی به کشف بلوروارههای حجم در مسجد اصفهان رسیدند و حالا چرا نه در جعفرآباد دامغان و گرگان و دشت و سیّدآباد جیرفت و بورای بابل یا در واشنگتن و پاریس و نیویورک و سوئد و مونترآل و دوبی هم...
گیرم که اینجا خط و رنگ و سایه روشن و هاشور به عنوان مصالح عمومی در کار است اما شاعر تنها از «کلمه» استفاده میکند. همان که ابزار دست دوست و ناقد و مترجم هم هست و اصلن حجم و شعر حجم ترجمان دیگری از جهان و فرای آنست در کلمه. و شعر ترجمه است. و شعر آنست که ما در فضا و در زمان آن زندگی میکنیم و بدان عارف و آشناییم.
شعر حجم از پلهها و پایگردهایی بر میآید که دوران ِ انکارناپذیری ِ شعر همروزگار ما را پدید آورده و مثل شعر موج سوم پلی میان سبک هندی و شعر آوانگارد ِ پسانیمایی زده است. ناقدانی هم هستند که آغاز حرکت و موج پسانیمایی را تنها از موج نو و شعر حجم میدانند که در نظر آنان هم چندان نمیتوان تردید داشت. به دلیل تاثیر و تاثرها و داد و ستدهای ادبی و فرهنگی که این حرکتها بر عهده گرفته و در مسیر تکاملی راه با هم مشارکت داشتهاند. گوهرهی علوم انسانی و شعر و ادبیات و هنرها همانند علوم طبیعی و تجربی و زیستشناسی و با پیگیری ِ الگوهای آن بر همین حلقههای تکامل و تبیین استوار است و بی آن تداوم نمییابد و جهان اندیشه و جهان رویا بر سلسلهای میرود که به مثابه چرخه زندگی عمل میکند و هستی در آن دوام دارد. و شعر مثل همیشه پارهای از انسان و هستی است.
به هر تقدیر این «جست و جوی دریافتهای مطلق و فوری و بیتسکین در ماورای واقعیتها «مرحلهای فرا موج نو و پیشا موج سوم در شعر معاصر ما و مکمّل هر دوی آنهاست که با واقعیتهای شعر نیمایی در میآویزد و با آنها در آفاق در میآمیزد و تا فراسوی آن میرود تا به آن «علت غایی» در سورآلیزم آندره برتونی برسد که درها و دریچه را میگشود که تازهها غافلگیرش کند، و همان هدیه ناغافلی که آپولینر هم به انتظارش مینشست تا اتفاق بیافتد. اما سورآلیزم به عنوان یک فلسفه و اندیشه و راه و رسم و روش فرا واقعگرا آنسان در زمینههای گوناگون شعر و هنر و ادبیات و زندگی و تکنولوژی مدرن گسترده است که همچنان در رسیدن به آن و دور ماندن از آن میتوان کوشید و نحلهها و موجها و مدرسه و مکتبهای گوناگون را رقم زد و پسمدرنیزم هم در همین فرآیند تحلیلی و انتقادی رخ مینماید و بر همه چیز و همه جا چیره میشود.
وقتی که به سال ۱۳۶۷ در مجله دنیای سخن، نامهی یداله رویایی و شعر «در جستجوی آن لغت تنها» را همراه حاشیهای منتشر میکردم حدود دو دهه از تاریخ سرودن آن شعر و طرح نظر به شعر حجم میگذشت و من با خود میاندیشیدم دلیل سکوت جامعه ادبی ایران در برابر رویایی و شعر حجم و سکوت شاعران حجم چیست؟ آن یادداشت بدینگونه آمده بود تا کمی در چشمها و گوشها اثر بگذارد و یادآور مرحلهای شکوفا در زمینه شعر امروز ایران و مشارکت در آن باشد...
در ستایش حرکت
یداله رویایی در شعرهای اخیرش که «برجادههای تهی» (۱۳۳۹) آغاز شد تسلط بر واژه و ترکیب کلام را در گسترهی خیال ارایه کرد. او از دریا (شعرهای دریایی، ۱۳۴۴) تا کویر (دلتنگیها، ۱۳۴۶) و «از دوستت دارم» (۱۳۴۷) میگوید و به تجرید میانجامد تا جهانی تازه را برپا دارد. «هلاک عقل به وقت اندیشیدن» (۱۳۵۶) که «از سکوی سرخ» (۱۳۵۶) پرتاب میشود تا دو اثر جدّی ِ نقد شعر امروز را شکل دهد.
«در جستجوی آن لغت تنها» یکی از کارهای رویایی و نگاهی به خود است از بُعدها و سمتهای گوناگون و رفتن به راه. در ستایش حرکت. بی که بازگشتی باشد. با حفظ موسیقی درونی در تمام شعر و تخیّلی فراگستر که گاه سمت انتزاع میرود و همیشه بار اندیشگی خود را دارد و شعر را آسان و هم سخت جلوه میدهد. هوای ساده، هر چند که معما میشود اما در جستجوی آن لغت تنها، آن راز، آن کلام آخرین بار میزند. بال میزند. باد میزند. باز میزند و حسآمیزی ِ شنیدن و دیدن را برای خیال به کار میگیرد. تکرار حرفها و آواها در حدی پذیرفتنی به موسیقی ِ جاری ِ شعر کمک میکند و موسیقی شعر از آغاز تا پایان میرود اما آیا ساختمان [=ساختار] شعر نیز در این شعر شکل گرفته است. با آن تاکیدها. با پیچیدن در گردباد تصویرها. با کیلد کلام و واژههای کلیدی که قصد گشودن راز دارد.
حرکت شاعر با فضا، از روح راه آغاز میشود که بر لاله گوش او میآویزد. جایی برای شنیدن، دروازه هوش و دانایی که یک علامت سئوال مکرر در چشم و نگاه انسان، که نیز با شاعر در حرکت است. حرکت شاعر با زبان و واژه برای بیان اندیشههایی که در پرده نگاه داشته شده و انسان را به شگفتی آورده است.
دعوت به حرکت و طی طریق به شتاب تا که باد میشود و گرد میشود و شکلی به بی شکلی میگیرد. از سکوی سرخ زبان تا عرفان کلام. اینک به توان سوختن و آموختن، حیرت و سئوال و، تکرار سوختن و سوختن برای روشنا میرسد اما همچنان زادن را احترام میگذارد و نه ویرانی و نابودی را...
در کمین تولد اما مینشینم
و سئوالهای راه در
هوای سیاه
نمیایستند
بر روی چند سایه آنک!
سایه چند
رویایی: در جستجوی آن لغت تنها
یکبار از رویایی به عنوان شاعر حجم پرسیدم:
چرا مینویسد؟
برایم نوشت که این سئوال را بهتر است خودت از جانب من پاسخ بدهی. و من حالا پاسخ به این سئوال را به عنوان بخشی از مقاله بلندی که بر کارهای او نوشتهام، اما هنوز بطور کامل چاپ نکردهام، در اینجا میآوردم:
«رویایی برای آن مینویسد که حجمها را بیابد یا دریابد.
در یک زمان بیزمان که چیزی معادل کویر اوست و یا برهوت ِ الیوتی. یعنی جایی که آدمی با سایه و سراب یکی شده است. تا که در آن بگنجد و از آن بگذرد. پس شعر حجم و حجمگرایی سرنوشت و تقدیر اوست و این اوست که حجمها را سر رشته و سالار راه میبیند و تسلیم میشود. وسوسهی راه وسواس شاعر شده است. میگوید حجمگرایی (اسپاسمانتالیسم) نه مربوط به زمان خاصی است و نه مربوط به سرزمین و مکان خاصی. شاعر بدهکار کسی نیست. ادموند هوسرل بازگشت خود را مطرح کرده و عبور و راه را. گاستون باشلار بوطیقای حجم را نوشته. حجمگرایی مربوط به فرهنگ بشریت است. کلیدی است برای رویتهای بیمرز. غایت اشیاء، نوعی دیدن است و علت غایی که او قصد گذر از آن دارد و اینها همه است. و یا که نیست. و اینها برخی هم برداشتی از حرفهای اوست. و باز در هلاک عقل است که گویا میگوید و پیش از آن هم در بیانیه شعر حجم:
به ته هنر که برسی به حجم میرسی.
البته اگر هنر هم ته داشته باشد حتا آسمان و کهکشان هم ته ندارد. چه برسد به هنر و دریای بیکران آن. و من حالا با او در جدلم. حتا با استعاره و تصویرش هم. pجم، عمق هر هنری است. او احساساتی نمیشود. بیحسی هم تعریفش نیست. مثل خود طبیعت است. و برای طبیعت در هنر عصیان میکند و در این حالت ِ سرکش زندگی فرزانهای دارد. آماده برای کشف... و همدلی او در تفاوتها و ناهمگونیهاست. و ناهمگونی و تضاد، همان هنر بیته است که شاید حجم باشد و یا دست کم جست و جوی و گذشتن از آن. برای رسیدن به علت غایی و یا نرسیدن به آن و لذّت نظاره و تماشا تا پرش و جهشی ناگهان و ناغافل و بیتسکین و رَد. مثل راه...
راه از تو میآید بر تو
راه میآید از من بر منی
رویایی: از لبریخته ۲
شاعر دیگر حجمگرا،
محمدحسین مدل میگوید شعر حجم بنا به طبیعت خود و بوطیقایی که دارد در هر عصری شعر دیگر آن عصر است. مدل میگوید من رویایی را تقلید نمیکنم. اگر به او نگاه میکنم سعی میکنم در کنار کشفهایش، کشفهای دیگری بکنم. کشفهای خودم را و این که آینده شعر حجم به شخص خاصی مربوط نیست. مربوط به خود حجمگرایی است (از گفت و گو با اعتماد ملی، تهران، ش ۲۱۹، ۱۳ آبان ۱۳۸۵، ص۱۰) مدل در این رابطهها و پلزدنهاست که برای خود و شعرش اعتباری میجوید و میخواهد اعتباری تازه شود در حرکتها و پلها... (فرامرز سلیمانی، موج شفاف شعر، اعتماد ملی، همان...)
و با تمام جانم
از حوالی لبانت
لبی میشوم
از گفت و گوی تو
و سکوت میکنم
محمدحسین مدل: سکوت
سهراب مازندرانی پیشانیش را بر اشیاء و جهان میکوبد تا راز حجمهاش را دریابد. شعر سهراب مازندرانی تکه پارههای آینهی شکستهیی است که تکهپارههای جهان و اشیاء را مینمایاند. جان شیفته و شورانگیز شاعر قربانی جست و جوهای او میشود و قصد برهم زدن نظم و نظام طبیعت به عاشقی و مانایی میانجامد (بنگرید به فرامرز سلیمانی: موج سوم و شعر مهاجرت، مقدمهای بر شعر سهراب مازندرانی، دوره آفتاب، نروژ ۱۹۹۹)
چقدر چمن
شبیه چمنهاست
انگار تمام باغها
تا نیمه روییدهاند
یا که جمعیت جهان
فقط کمی کمتر از یکیست
... برگردم
پیش خودم
سهراب مازندرانی، از جزوهی: با رویا در سالهای منتشر، سوئد
سکوت و بازگشت به خود در شعر هوشنگ چالنگی نمودی دیگر دارد:
خاموشیاش از سر بیدردی است یا که از سرشاری فریاد؟ هوشنگ چالنگی... در «حومهها» برگرفته از دفتر «سرودهای جوانی» این سکوت را میشکند... اینجا چالنگی که راهگشای موج تازهای در شعر امروز ایران [شعر حجم] شد زبان خود را به تشخص عرضه میدارد تا اندیشهی مرگ را بر دوش کشد... حومههای چالنگی نشان میدهد که خاموشی شاعر نه از سر بیدردی، بل از سرشاری فریاد است. (فرامرز سلیمانی، ایران هنر، تهران، ش دوم، مهر ۱۳۵۹، ص ص ۲۶ - ۲۷)
ای زمین
که ستارهیی کور
در کمرگاهت به خواب رفتهست
دیگر آمادهام
برای در خون برق زدن
و سراسیمه کردن کمان تو
بیصدا کن
سایهی صبحگاهی دلم را
چالنگی: حومهها، از شعر پنج
این سکوت را برای عبور از حجمهای ساکت در کارهای شاپور بنیاد شاعر نیز به توان بسیار میتوان یافت
آیا بار سنگین جهان کنار اجاق
حرف رها خواهد شد؟
بار سنگین جهان در حاشیهی شک
اسباب عبور ما را
مهیا میکند
اسباب عبور ما/ پلکهای نقره
اما پلکهای نقره طول یقین را میراند
و فصاحت کامل سکوت را/ کنار اجاق حرف
شاپور بنیاد: از مراثی شاهد بر جواد نگهبان - ۳
اما در این حرفها و حجمهای همراه سکوت و خاموشی من هم پرسشهای خودم را دارم. پرسشهایی از هزاره پیشین که بیپاسخ ماند و فکر کردم شاید روزی در نامهیی سرگشاده منتشر شود - و باز تردیدها و پرسشهاست که میماند در واژه واژه سکوت... و در اینجا آنها را نه پیش روی رویایی شاعر بل در برابر همگان میگذارم. شاید که اینبار پاسخ و پاسخهایی برآید...
- کلمه آیا به عنوان شیئی میآید یا خیال شیئی و تصویر آن؟ آیا اشاره میکند یا که این تمام خویشتن و ذات و طبیعت اوست؟ شاعر آیا کلمه را حرف میکند یا که کلمه شاعر را؟
- و عرفان کلمه آیا یک ارزش است برای «جست و جوی آن لغت تنها» یا کلمه را پس میزند. شاعر اگر نمینویسد چه دریغی از نانوشتنهای او داریم. همان سکوت که دسته گلی بود... نیست؟ همان درازنای کویری بیتصویر و سرشار از تصویر هم؟
- بینش عرفانی در مطلق کردن شعر و کلام تا رسیدن به متافیزیک و فرا طبیعت، به نحوی که حتا درویشی بیژن الهی و بهرام اردبیلی و دیگران به حساب دیدگاههای شعر حجم گذاشته میشود. شاعر آیا در حجمها گم میشود یا حجمها را تازه و جوان میدارد. چرا هوشنگ چالنگی به چند دهه سکوت میکشد و تنها یاد و خاطرهای از او میماند که باز گردو غبار خاموشی را در خود دارد و سکوت پرویز اسلامپور و دیگرانی که از رسانههای دیگر آمدند؟ هوشنگ آزادیور چرا در شعر خاموش شد؟ آیا شعر حجم یک رویه زوال و سقوط و خاموشی دارد؟ یا در همه حال رو به کمال است و آیا زبان شاعر است که او را در خود میبلعد یا حوصله و ذهن او؟ و به هر حال شاعران جوانتر همچون علی مومنی و قاسم مومنی و احمد سینا در شعر حرکت، حسین شرنگ و طنز سرشار فراواقعش. خشایار فهیمی که تحرک نقطه را به سایههای سطر و خط میزند و منصور خورشیدی که با جنون طبیعت میدود و دیگر شاعران و نوشتا بوبژه محمدحسین مدل و عشق عارفانهاش و سهراب مازندرانی که در سکوت فریاد میزند و باز ساکت میشود و... اینان به انتظار کدام سرنوشتاند؟ یا که کدام تقدیر و سرنوشت به انتظار بلعیدن آنانست؟
- و شعر حجم آیا شعر جریان روان و سیال ذهن است یا شعر شکل و ریخت و فرم، و زمان و مکان و آوا و صدا. حرکت و شتاب رنگ و روشنا، عاطفهها، و منشوری برای تماشا و رویارویی؟ و شعر حجم کی با شعر امروز پهلو میزند و در کجاها قصد پیشی گرفتن دارد؟
- و آیا شعر در بیزمانی شکل میگیرد یا زمان (بعد چهارم) و پارهی از حجمی است که شاعر از آن میگذرد تا به شعر برسد و یا از شعر بگذرد؟ در کلاف زمان، شاعر تداوم مییابد؟ حیرت و راز در کجای کمال پنهان مانده است؟ تا کجای تماشا کشیده است؟ آیا عشق اگر انکار زمان و زمانه است پس چرا همیشه نیست؟ پس چرا موج مهاجرت هنوز در پی هفت وادی آن میگردد و سرگردان است؟ و عشق چرا آشکارا نیست؟ و عشق چرا در شعر حجم و در شعر معاصر و بویژه در موج مهاجرت اینسان پنهان و مرموز مانده است؟
- و شعر جوان ایران در ایران و هر کجای جهان و آن چه به شکل موج سوم، مظهر زاینده شعر معاصر ایران جریان یافته آیا منظر رویایی و دیگر شاعران حجم را بر میانگیزد؟ آیا شاعرانی هستند که پیر شدهاند و پشت میکنند و کلاسیکاند؟ و یا مثل جوانان شعر میخوانند و مینویسند و همراه و همآوا و همدلاند؟ و اعتنایی اگر هست چقدر به نقد و نظر میآید و مسئله و مشکلات و «بحران» را مطرح میکند؟ آیا سکوت یک توطئه است یا تایید و تاکید؟ همان که با شعر حجم و موج سوم و همچنین موج نو و موج ناب و دیگران رویاروست. و این حرکتها و موجها را آیا میشود به اشاره و کنایه و طنز و طعنه یاد کرد یا که شاعران و ناقدان امروز وامداران آنانند و بر ذمهی آنان است که به این گونه نظرها و نگرهها پاسخ دهند و خود را و شعر امروز ایران و جهان را جدی بگیرند؟
حالا فعلا همینها کافی است و من که به برخی از اینها پاسخ گفتهام باز هم در این گفتمان و قال و مقال و مقولات شرکت خواهم داشت...
فرامرز سلیمانی
گاه ِ گذشتن در سال چهل
گاه گذشتن گذشت وقت رسیدن رسید
گاه گذشتن گذشت وقت رسیدن رسید
بیدل
بیفاصلهیی به نگاهی در فاصلهیی
تا به خانه درآیی
از خانه به در میآیی
و خانه معنای خیابان بلند بیبازگشتی میگیرد/ پیش پرهای پای تو در راه به رویا میروم/ و از مقابلشان میگذرم تا دوردست ِ راه دستهایم را در آنجا میگذارم/ روی همان تخته سنگ همیشهمان و این بهار بهانه بود/ تبسّمی ساکت/ قدر ارغوان و سپیدی ِ کاجی در گامهای بارانیم/ پای کوهی دودی و کبوتری از گل سنگ خارا بر سینه و سایههای باد که در بال برگ میرقصید
پس فاصله را بیمرگ میآیم و قصد نهایتی دارم تا تشویش ِ تو
کمی نزدیک
به کمی دورتر از آرایشی پنهان/ و گم
و خانهام پشت شنها دریای کودکی میشود
به ریسهی ِ کبود ِ پوست در دیوار ِ نمک
چروکی، نورت کارولاینا، بهار ۱۳۸۶/ ۲۰۰۷
از دفتر: آبانه
No comments:
Post a Comment