نعره می کشم :
١
پدرم همیشه خواب بود و نشأه
مادرم همیشه بیدار و بر سر کار
منم
میراث خور بیداری و خواب
زهرناک و سپیده
آی
زنهای بیدار
من از سر زمین شگفتم
که گاه زیاد می خوابم
و گاه نعره می کشم...
من فهمیده ام دانسته ام به تمامی
که در خانه های یک - یک شما
پرستار ، مخلص پیشخدمت شما باشم
مرا بخوانید
با آواز بخوانید
٢
ظرف های شما ،رخت های شما
حرف ها ، فکر ها
اندیشه های من
باید همه را بشوریم
همه را
همه...
و آن ها را که پوسیده است
به قعر جهنم دفن کنیم
و پیراهن ها و فکر ها و دانایی ها
رختخواب ها و پرده های سحر را
در هزار چشم بشوییم
آنگاه رهایی
به بند-بند جانمان آویزان کنیم
در آفتاب بهاری ،رو به نسیم و آفتاب...
No comments:
Post a Comment