mohamad ali sepanlou
رضایتتو ساعتی تو چراغی /تو بستری تو سکوتی/چگونه می توانم/که غایبت بدانم/مگر که خفته باشی در اندوه هایت/تو واژه ای تو کلامی/ تو بوسه ای تو/سلامی/چگونه می توانم که غایبت بدانم/مگر که مرده باشی در نامه هایت/تو یادگاری تو وسوسه ای تو گفت و گوی درونی/چگونه می توانی که غایبم بدانی/مگر که مرده باشم من در حافظه ات/بهانه ها را مرور کردم/گذشته را به آفتاب سپردم/به عشق مرده/رضایت دادم/یعنی/همین که تو در دوردست زنده ای/به سرنوشت رضایت دادم/ محمد علی سپانلو / ژالیزیانا
No comments:
Post a Comment