.
از مجموعه شاعران قرن ایران
A*SH*N*A ١٣٩٠-١٣٩٩
،بیژن الهی،شاپور بنیاد،منصور برمکی ،سیروس رادمنش،محمد بیابانی ،...
آ *ش*ن*ا
آ رشیو شعر نو ایران
A*SH*N*A...ARCHIVE SHER NO IRAN
حقانیت حضور شاعران معاصر را در مجموعه شاعران قرن ایران از ١٣٠٠ تا ١٣٩٩، زمانه و دوران ما می سنجد اما ناقدان نیز میزان و ترازوی زمانه اند .در این جا ما از شاعران رفته آغاز می کنیم و نیز جوانان ، تا به تدریج این فهرست شاعران سال های ١٣٠٠ تا ١٣٩٩ خ . در آ *ش *ن *ا / آرشیو شعر نو ایران ،کامل شود که نیز مکمل کتاب شعر شهادت است ، گزینه های محمد حقوقی در شعر نو از آغاز تا امروز ١٣٠٠-١٣٧٠ ،و کارهای دیگران هم خواهد بود
آ *ش*ن*ا
آ رشیو شعر نو ایران
A*SH*N*A...ARCHIVE SHER NO IRAN
*بیژن الهی
١٣٢٤-١٣٨٩
١٩٤٥-٢٠١٠
بیژن الهی ،شاعر و مترجم ،شعر هایش رادر مجله جزوه شعر ،تماشا ، طرفه ،شعر دیگر،اندیشه و هنر ...منتشر کرد .او که جست و جو های هنریش را از نقاشی آغاز کرده بود،به ترجمه شعر جهان پرداخت و سپس .به عرفان روی آورد و این همه بر تجربه های شع ری اند ک اما غنی او اثر گذارد .الهی شاعر تاثیر گذار
موج نوودو دفتر شعر دیگر بود که نیز شعر حجم را ملهم از او و هوشنگ چا لنگی دانسته اند
کتاب ها:
گزیده اشعار فدریکو گارسیا لورکا
شطحیات حلاج
آرتور رمبو: اشراق ها
هنری میشو : ساحت جوانی
+
فرود خسروانی : بیست شعر عاشقانه پابلو نرودا
...
see more:www.faramarzsoleimani.blogspot.com/bijan_elahi
A*SH*N*A:BIJAN ELAHI
بيژن الهی
آن یکی خال به پیشانی داشت،
نقشه هم دقیق بود: حفره یی درسقف...
و ماه در خسوف...
هر دو تو آمده بودند ولی بعد فضای سفید بود،
خیر گی شده بود، از درون
یا بیرون،
حتم نداریم، و گر نه ساده تر میبود:
شایدبرقِ جواهر بیرون
از حدِّ تصوربود، یا شاید
صاحبخانه غفلتاً کلید چراغ را زده بود.
هردزد، به جا، ثابت شد،
صاحبخانه به جا و ثبوتِ این همه، باری، ثبوتِ نور شد
این جا، درین اتاق ___ با این اثاث ساده: یک میز
و روی قفسه
یک مجسمهٔ شیوا ___
درعکسی،
نقطهٔ شروع ِ ردیابی ِ ما، سفید، واقعاً سفیدِ سفید...
وحتم نداریم که از نور دید گی ست،
که دوربین ِ بی صاحب را
جای تاریکخانه در فضای نورانی
بازکردهاند، یا از اصل
عکسی نگرفته بودهاند.
تعطیلات جاودانی استاد
دائماً زنگ میزنند ___ آقا،
آنچه نبایدبشود شده. بعد
قرار ملاقات میگذارند. اما
درِبی صاحب را که هیچ کس نمییابد،
که هیچ کس نمیداند
که باز میشود به حیاط،
به یک درختِ گردوی گِردهها کلاغها نهفته در نمیدانم
کجاهای این سرِ دنیای کوفتی.
این جا که همیشه مینشینی وچای هم میزنیّ وبه ابرها
نگاه میکنی
که دائماً بزرگ میشوند و کوچک و این قدر، خلاصه، دقیقه دقیقه که انگار
بازمان میرقصند.
گاهی اتفاق میافتد غروبها
چیزی انگار گُمت شده باشد، بعد میبینی از نبودِ نور بوده وفتی آن رفیقِ قدیمی
کلید چراغ را میزند ___ سلام هُلمس، چرا
درتاریکی نشسته ای؟
درخانهٔ ما
در خانهٔ ما یک تلهٔ موش بگیری ست که لقَ میزند نمیگیرد.
چه سوزنِ کُندی، فنرِشُلی!
لکنته را برای که رو به راه میکنیم؟
به یک نسیم، تِلِک میبندد.
موشها، شب، ته راهرو به خواب ما میآیند،
صبحها
به زمزمههای چه شیرین میخایند،
هرروزه خانه را به شکل تازه میارایند،
مثل دهانی پُرِ ترَنانه، که زبانِ آشنا
چیزدیگری، نیمه گنگ، میسازد.
گاهی نفسی گذرا
تله را، جای خانه گرفته، بادمی کند:
خونهای فراموش گوش میشود، پنجرههای رنگ رنگ،
و آن سوزنکِ رو به زنگ، یک ناقوس.
|
مقاله
نمايشنامه
گفت و گو
|
*بیژن الهی:
در آخرین حنجره
در آخرین حنجره
من
بادبانهای بیشمار میبینم.
و به هنگام روز
همین امروز
صدای افتادن میوههای رسیده را
بر زمین سرد
میشنوم.
من
بادبانهای بیشمار میبینم.
و به هنگام روز
همین امروز
صدای افتادن میوههای رسیده را
بر زمین سرد
میشنوم.
اما هنوز
لغتی به شعر نیافزودهام
که آفتاب
کاغذ را از سایهی دستم
میپوشاند
لغتی به شعر نیافزودهام
که آفتاب
کاغذ را از سایهی دستم
میپوشاند
سوزن
میدرخشد و
کج شده ست!
در آفتاب ملایم
از زیر درختان ملایمتر
میدرخشد و
کج شده ست!
در آفتاب ملایم
از زیر درختان ملایمتر
از پی تابوتی بیسرپوش
روانهایم و روان بودیم
و سایه گلی
ناف مرده را
پوشانده ست.
روانهایم و روان بودیم
و سایه گلی
ناف مرده را
پوشانده ست.
حقانیت حضور شاعران معاصر را در مجموعه شاعران قرن ایران از ١٣٠٠ تا ١٣٩٩، زمانه و دوران ما می سنجد اما ناقدان نیز میزان و ترازوی زمانه اند .در این جا ما از شاعران رفته آغاز می کنیم و نیز جوانان ، تا به تدریج این فهرست شاعران سال های ١٣٠٠ تا ١٣٩٩ خ . در آ *ش *ن *ا / آرشیو شعر نو ایران ،کامل شود که نیز مکمل کتاب شعر شهادت است ، گزینه های محمد حقوقی در شعر نو از آغاز تا امروز ١٣٠٠-١٣٧٠ ،و کارهای دیگران هم خواهد بود
*شاپور بنیاد
see more:my article in neveshta
کتاب ها:
خطبه یی در هجرت ،شیراز ١٣٤٩
چند شعر در وادی کتاب عشق و چشم ،نمونه ١٣٥٢
سو نا ت نیلوفر،واژه ١٣٦٣
مرگ تابلو ،نوید،شیراز ١٣٦٩
.
عطر :
به سمت ابرهایی دیگر
در آسمان هایی غریب
می رفت
و آنگاه که کلام ما معطر شد
ما را
قدیس
خواند
و ما
دانش ابر
و ا عتبار آسمان هایی شدیم
که او
از میان شان
بی پرچم و بی سلسله
می گذشت
به سمت ابرهایی دیگر
*منصور برمکی
کتاب ها:
با گریه های ساحلی ١٣٤٨
در پرده های بی خوابی ١٣٥٠
فصل بروز خشم ،سپهر و زند ،تهران ١٣٥٧
ریشه های ریخته
دهان بی شکل پنهان
.
...
در قاب های دریایی
آنجا که موج خوانا بر می خاست
آواز گریه می خفت
.
آیینه ی بی قرار :
برهنه است و نمی خواهد
که آب اینه باشد
و آب اینه بی قرار می خواهد
بر این برهنگی ناب پیرهن باشد
برهنه است و
نمی خواهد:
-ماه
*سیروس راد منش
١٣٣٤-١٣٨٧
بر خلاف برخی که در تبدیل شطحیات به سطحیا ت کشیدند،سیروس رادمنش وسوسه ی نوشتن را به وسواس پنهان داشتن و پنهان بودن در آمیخت و کارهایش را در دست اغیار نپراکند ...
بنگرید به مقاله ی این قلم در دوره ی نوشتا...
*در کجای دل است ؟
در کجای دل است
او که میناهای شکسته را به یاد میآورد
و طوفان آبگینه را
در طرحِ هزار دستانهی آن قُمریانم
که رفتند و شاید نمیدانستند
که من نیز
به هر رفتنی، "مشایعت مرگ خود" میگشتم
حالا:
در کجای دل است
او که میخواهد
پراشیدههای رنگ و رنگ را
در بندهای جان؛
مثل رخت و بخت
که سیاه: بر زینهای نو عروسان مرگ!
ـ به راستی چه میخواهد؟! ...
سیروس رادمنش
...
١٣٣٤-١٣٨٧
بر خلاف برخی که در تبدیل شطحیات به سطحیا ت کشیدند،سیروس رادمنش وسوسه ی نوشتن را به وسواس پنهان داشتن و پنهان بودن در آمیخت و کارهایش را در دست اغیار نپراکند ...
بنگرید به مقاله ی این قلم در دوره ی نوشتا...
*در کجای دل است ؟
در کجای دل است
او که میناهای شکسته را به یاد میآورد
و طوفان آبگینه را
در طرحِ هزار دستانهی آن قُمریانم
که رفتند و شاید نمیدانستند
که من نیز
به هر رفتنی، "مشایعت مرگ خود" میگشتم
حالا:
در کجای دل است
او که میخواهد
پراشیدههای رنگ و رنگ را
در بندهای جان؛
مثل رخت و بخت
که سیاه: بر زینهای نو عروسان مرگ!
ـ به راستی چه میخواهد؟! ...
سیروس رادمنش
اقبال تمنایی مات :*
رو به خواب
در چرخیاد ارغوانی مرگ
چنین که نام دارم
به کنج سایه ها و می خیزم از گلو ی
هم
حباب تبسمی
که ره می زند از سکوی ابی کج
با او پنداری
پندار چهره یی در خواب
پوستی که عمر می ریساند
و نا خنی
که از زخم ها می گذرد
و نشاید
که واپسین ساعا ت او
بیدار گام زندگان باشد
با او که مرگ برگی باد
بد که جنبشی
چرخی فرو ریز از انجاش و هر آن
که می خزاند گره به ابر .
نباشد که بگریی
که بگریی به راه و
راه ندانی
نباشد که بشکنی
در هوش سخت سنگ :
چون صدایی به گوش آب
پر می زند ،تنها و سوراخ می شود
از نوک پرنده یی بر انجیری کا ل
و هوا
که در کرکبالی چون می خزد
دیگر نمی وزد
رو به هرچه با او شناسه نیست
و "نیست":
هستی خوابگرد لحظه یی ست
خوابیده بر پر شبگیر
-اقبال تمنایی مات
که مات تمنای بی خداست
...
ای دل بسته با خود چه دری
التفات با دست این
یا که رقص حسنک بر در!
چیست این جنبش چیست
مرگ نیم بها
در روها می لغزد
زرد زندانی ست ،آبی زندانی ست ، سفید زندانی ست
قرمز پخش می شود
سیاه کمانی شده است و بنفش
تپشی در غار و
به دیگر
محتضر در آن سوی
-کودن ها کودن ها کودن ها
"دانش گفتن نه دانش سکوت
دانش کلمات نه دانش کلام "
ای دل بسته با خود چه دری
التفات با دست این
یا که رقص حسنک بر در!
چیست این جنبش چیست
مرگ نیم بها
در روها می لغزد
زرد زندانی ست ،آبی زندانی ست ، سفید زندانی ست
قرمز پخش می شود
سیاه کمانی شده است و بنفش
تپشی در غار و
به دیگر
محتضر در آن سوی
-کودن ها کودن ها کودن ها
"دانش گفتن نه دانش سکوت
دانش کلمات نه دانش کلام "
"بر این ماتم بی صدا پایانی نیست "
بر این کفن مهیا بر تجزیه یی خاموش :
نه در ابرها که در چشمان تو دیده ام
کرمی که از دالان های سر تو می اید
تو می رقصیدی و زمان رنگ به رنگ می شد
با او دشنه یی نبود
و خواب
نوازش کنان
انبوه نفس ها را می کشت
-اه ای نور زیر در از پس اتاق های تاریک
"ما به کلید می اندیشیم"
و می دانیم
هیچ زندانی را پایانی نیست
خفته گل کوچکی بر آبگیر ماه
و با نام صد عطر
بر می گذا رد و می شکند
(-به آبروی تو اه به آبروی تو ای ماه
می نوشم از سبوش و
دل می کنم تلخ
از این تنشی که می گذرد سنگین از رگانم و
به ناخن هایم می نشیند:
به آبروی تو اه به آبروی تو ای دل
چنین می گذرم از سر!)
خفته نامی بر پیشانی و
با عطر صد گل
و ا می گشایدو چین می نهد :
-تو این چنین نمی گشایی ای ابر
نمی ایی تو این چنین پایین
چنان نمی که بر پیشانی دارم
نمی توانی تو هرگز نمی توانی :
کیست ان کو رهین درد خویش ست
کیست آن کو پایان درد خویش ست !
*محمد بیابانی
١٣٢٤-١٣٨١
...
سی تبسم و جانب عطر شفق :
٧
ابر های در میانه سالی دود
ارابه های مرده
کلاف سر در پا
پرده نمی گرداند
قهوه خانه
دور می سحاب و اکبر کبکانی
و پیر می پرد
بهار و آتش بی منقار
خون سیامک گندم راست
از کتاب: دستی پر از بریده ی مهتاب ،نیم نگاه ،تهران ١٣٨٠
کتاب های دیگر :
حماسه ی درخت گلبانو ،مرکز ١٣٦٩
زخم بلور بر زبانه ی الماس ،مرکز ١٣٧٣
سر صبو ر بر صنوبر آتش ١٣٩٠
به سالگرد تماشای آب در پاییز ١٣٩٠
١٣٢٤-١٣٨١
...
سی تبسم و جانب عطر شفق :
٧
ابر های در میانه سالی دود
ارابه های مرده
کلاف سر در پا
پرده نمی گرداند
قهوه خانه
دور می سحاب و اکبر کبکانی
و پیر می پرد
بهار و آتش بی منقار
خون سیامک گندم راست
از کتاب: دستی پر از بریده ی مهتاب ،نیم نگاه ،تهران ١٣٨٠
کتاب های دیگر :
حماسه ی درخت گلبانو ،مرکز ١٣٦٩
زخم بلور بر زبانه ی الماس ،مرکز ١٣٧٣
سر صبو ر بر صنوبر آتش ١٣٩٠
به سالگرد تماشای آب در پاییز ١٣٩٠
|
and...
ReplyDelete