...
Monday, August 19, 2013
Wednesday, August 14, 2013
A*SH*N*A:HAFEZ MUSAVIحافظ موسوی
Hafez Musaviحافظ موسوی
A*SH*N*A
...
کتاب ها
دستی به شیشه های مه گرفته دنیا ,زمانه ,١٣٧٥
ستر های پنهانی,سالی,١٣٧٨
شعر های جمهوری,ثالث ,١٣٨٠
...
عکس های فوری ,چاپ سوئد
---
مرگ مثل یک دمپایی سفید
زیر صندلی راحتی انتظار می کشید
آنچه که اين سالها اتفاق افتاد ماجرا را به جايی رساند که هر نوع کلمات قصار هم با شعر اشتباه گرفته شد. به واقع اين هم بر میگردد به وضعيتی که طبقه متوسط جامعه ما با آن درگير است. طبقه متوسطی که يک جنبش را پشت سر گذاشته است. تجربههای دردناکی را پشت سر گذاشته است و به يک چيز آرامش بخش نيازمند است. در حالی که به گمان من اين طور نيست. به گمان من واقعيت اجتماعی گاه آنقدر مبتذل و آزاردهنده است که به جای التيام بخشيدن به ارواح افسرده، چه بسا لازم باشد که خراشی به روح بدهد تا آن روح دوباره بيدار شده و به خودش بيايد.
حافظ موسوی، شاعر و نویسنده
سیب
:
سیبی که در نگاه تو می چرخد
آدم را وسوسه می کند
بیا از این جهنم فرار کنیم
اندازه ی همین یکی دو ستر فرست داریم
از تیر رس نگاه این فرشته ها دور شویم
بهشت که نه
نیمکتی را نشان تو خواهم داد
که مثل یک گونه تازه
وسوسه انگیز است
باید شتاب کنیم
اما تو باید مواظب مو هیت باشی
شاخه های این درخت های کنار خیابان
گره از موی دختران می ربایند
باد هم که نباشد
برای پریشانی ی این شهر
هزار بهانه پیدا می شود
---
استفان مالارمه معتقد بود که گوهر جهان ، نیستی است و از شاعر کاری ساخته نیست مگر این که شعر این نیستی ، این سکوت مطلق را بسراید . ( نقل از تاریخ نقد جدید ، رنه ولک ، ترجمه ارباب شیرانی ) ژان پل سارتر در مقاله ای که در باره ی مالارمه نوشته است شرح می دهد که چه طور این شاعر عصیانگر در تمام عمر خود با مرگ و وسوسه ی خودکشی دست به گریبان بوده است .( نقل به مضمون از کتاب شاعران ، با برگردان مراد فرهادپور ) .
اما من صراحتا اعلام می کنم که هرگز به خودکشی فکر نکرده ام . اگر چه در شعرهایم رگه هایی از مرگ اندیشی هست ، ولی این مرگ اندیشی عجبا که غالبا با طنز و شوخ طبعی همراه است و این گاهی مرا می ترساند .
طی کمتر از نیم قرن پس از مرگ مالارمه همنژادان غربی او دو جنگ جهانی ویرانگر به راه انداختند که داغ ننگی بر پیشانی بشریت متمدن بود . آیا مالارمه با شامه ی تیز شاعرانه ی خود آینده ی اروپا را بوکشیده بود که آن همه از مرگ و نیستی می سرود ؟
اوضاع روزگار ما چندان مساعدتر از اواخر قرن نوزدهم نیست و همین می ترساندم که مبادا شامه ی ما از کار افتاده باشد .البته امیدوارم چنین نباشد و روزگاران زیبا تری پیش رو داشته باشیم .
حافظ موسوی – اسفند ١٣٩١
---
استفان مالارمه معتقد بود که گوهر جهان ، نیستی است و از شاعر کاری ساخته نیست مگر این که شعر این نیستی ، این سکوت مطلق را بسراید . ( نقل از تاریخ نقد جدید ، رنه ولک ، ترجمه ارباب شیرانی ) ژان پل سارتر در مقاله ای که در باره ی مالارمه نوشته است شرح می دهد که چه طور این شاعر عصیانگر در تمام عمر خود با مرگ و وسوسه ی خودکشی دست به گریبان بوده است .( نقل به مضمون از کتاب شاعران ، با برگردان مراد فرهادپور ) .
اما من صراحتا اعلام می کنم که هرگز به خودکشی فکر نکرده ام . اگر چه در شعرهایم رگه هایی از مرگ اندیشی هست ، ولی این مرگ اندیشی عجبا که غالبا با طنز و شوخ طبعی همراه است و این گاهی مرا می ترساند .
طی کمتر از نیم قرن پس از مرگ مالارمه همنژادان غربی او دو جنگ جهانی ویرانگر به راه انداختند که داغ ننگی بر پیشانی بشریت متمدن بود . آیا مالارمه با شامه ی تیز شاعرانه ی خود آینده ی اروپا را بوکشیده بود که آن همه از مرگ و نیستی می سرود ؟
اوضاع روزگار ما چندان مساعدتر از اواخر قرن نوزدهم نیست و همین می ترساندم که مبادا شامه ی ما از کار افتاده باشد .البته امیدوارم چنین نباشد و روزگاران زیبا تری پیش رو داشته باشیم .
حافظ موسوی – اسفند ١٣٩١
Monday, August 12, 2013
MOJ TODAY CLASSISSISTS:NOZAR PARANGنوذرپرنگ
Moj Today Classicists
تهران ,زاده ی ٢٠ اسفند ١٣١٦
تا ٢٢ مرداد ١٣٨٥
١٣ آ گست ٢٠٠٦ تهران
نوذر پرنگ از شعر نیمایی و چهار پاره آغاز کرد و به ترانه و غزل روی آورد
کتاب ها
فرست درویشان ١٣٦٥
آن سوی باد ١٣٨٣
تهران ,زاده ی ٢٠ اسفند ١٣١٦
تا ٢٢ مرداد ١٣٨٥
١٣ آ گست ٢٠٠٦ تهران
نوذر پرنگ از شعر نیمایی و چهار پاره آغاز کرد و به ترانه و غزل روی آورد
کتاب ها
فرست درویشان ١٣٦٥
آن سوی باد ١٣٨٣
چون بهار از سرزمین سبز جادوییش
جامه های نیک، رنگارنگ
ارمغان می آورد زی دشت های خالی و عریان.
وز نشاط عید نارستان،
پوستین سبز خود می افکند بر دوش.
وان تناور نارون های کنار کوه،
می تکانند از غبار برف بالا پوش.
هان و هان هشدار
ای سپهر تیرهء تا جاودان ها دور
وز حصار روز و شب مهجور
وی بهار روستا آرا
ای کهن پیرِ کهن آرا
آنقدر می مان
آنقدر می گرد
تا بر افتد رسم این بیداد
آدمی در بند و مرغ آزاد
---
گشوده مهر نهان پرده ی شباب از نو
نهاده نقطه ی آغاز شعر ناب از نو
شبم که شاهد حوری وشی است همچو خیال
ز هوش رفته در آغوش ماهتاب از نو
بریز ساقی زیبا می و بساز مرا
بگو که ساخته ام عالم خراب از نو
به باده نقش وجودم بشوی از بر خاک
بگو که ساخته را داده ام بر آب از نو
ز مسجدم به خرابات می کشد این مهر
دعای خیر که گردیده مستجاب از نو ؟
چنین که مهر تو می تابد از مدارج حسن
عجب نباشد اگر دل برد شتاب از نو
ببین که در دل نوذر چه آرزوهایی است
حضور فرخ یار و شب شراب از نو
Sunday, August 4, 2013
A*SH*N*A:MASSUD AHMADIمسعوداحمدی
شعرفارسی:مسعود احمدی
ترجمه:کبری میرحسینی
هراس
ای کاش
انبوهی پرنده بودم
تا هر آن گاه که آرامشم را بر می آشوبند
همچون کلافی دود
به خود بپیچم و بر هوا شوم
وباز
بردرختی فرود آیم
در آرامشی دیگر
ترجمه:
قورخو
تکی
چوخلو قوش اولایدیم
هر آن دینج لییم پوزولارکن
بیر توستو کلفی کیمی
اوزومه بورولوب،گویه قالخایدیم
و یئنه
باشقا بیرآغاجا قونوب
یئنی دن دینجه له یدیم
ترجمه:کبری میرحسینی
هراس
ای کاش
انبوهی پرنده بودم
تا هر آن گاه که آرامشم را بر می آشوبند
همچون کلافی دود
به خود بپیچم و بر هوا شوم
وباز
بردرختی فرود آیم
در آرامشی دیگر
ترجمه:
قورخو
تکی
چوخلو قوش اولایدیم
هر آن دینج لییم پوزولارکن
بیر توستو کلفی کیمی
اوزومه بورولوب،گویه قالخایدیم
و یئنه
باشقا بیرآغاجا قونوب
یئنی دن دینجه له یدیم
A*SH*N*A:MAHMUD MOTAGHEDIمحمود معتقدی
Mahmud motaghediمحمود معتقدی
A*SH*N*A
زاده ی ١٣٢٥ آمل
به گوزن های تشنه
چیزی نگو
این همه ی ویرانی ست
.
کتاب ها
فصل رویاهای گمشده , توسعه ,١٣٧٦
دستی میان پنجره و باران, چاپار ١٣٨١
عشق همچنان می تازد, چاپار, ١٣٨٠
مثل پاره های بامدادی,١٣٨٦
یک مهتابی دیگر با تو فاصله دارم,١٣٨٦
پاره های عاشقی, ١٣٨٧
پاره های ممنوع, ١٣٨٧
گزینه اشعا ر١٣٧٦ تا ١٣٩٠ ,مروارید, ١٣٩٠
---
می خواهم تو نیز بدانی
:
با نفس ها پاییزی
عشق را
یکسر نثارت می کنم
می خواهم تو نیز بدانی
که پیشانی ماه
به زودی ترک بر می دارد
و جهان
آبی تر از همیشه
پرواز پرندگان را نظاره می کند
می خواهم تو نیز بدنی
با رویایی دلنشین
به سوی تو پیش می رانم
این دریا
اما با گیسوی تو جهانی فاصله دارد
باد بیدار را می شنوم
که در سواحل تابناکش
هنوز از چشمان تو عبور می کند
می خواهم تو نیز بدنی
Thursday, August 1, 2013
A*SH*N*A:JAVAD MOJABIجوادمجابی
A*SH*N*A
جواد مجابی متولد ماه مهر ۱۳۱۸ ر قزوین
شاعر, نویسنده, نقاش, طنزپرداز و روزنامهنگار
غيبت از صحنه
نمايش بدي بود از زندگي
اين همه بازيگركه دعوت شديد
ازتمامي دوران هاي به ياد مانده در جغرافيا
نتوانستيد واقعي را چون حقيقي بازي كنيد
تقصيري هم نداشتيد
جنازة حقيقت پيش ازحضورشما رفته بود از صحنه
داشتيد با كدام سايه عشق مي باختيد ؟
اين نه زندگي بود نه نمايش
نه ربطي به ما داشت حرف هاو كارشما
لابد انتظار همدلي هم داريد ؟
ما ادب به خرج مي دهيم اما
مي دانيم خودپسندي برهان ابلهي مي تواند باشد
بهتراست نمايش اين بار موضوعش مراتب بلاهت جمعي باشد .
10 اسفند 88 / تهران .
A*SH*N*A
جواد مجابی متولد ماه مهر ۱۳۱۸ ر قزوین
شاعر, نویسنده, نقاش, طنزپرداز و روزنامهنگار
غيبت از صحنه
نمايش بدي بود از زندگي
اين همه بازيگركه دعوت شديد
ازتمامي دوران هاي به ياد مانده در جغرافيا
نتوانستيد واقعي را چون حقيقي بازي كنيد
تقصيري هم نداشتيد
جنازة حقيقت پيش ازحضورشما رفته بود از صحنه
داشتيد با كدام سايه عشق مي باختيد ؟
اين نه زندگي بود نه نمايش
نه ربطي به ما داشت حرف هاو كارشما
لابد انتظار همدلي هم داريد ؟
ما ادب به خرج مي دهيم اما
مي دانيم خودپسندي برهان ابلهي مي تواند باشد
بهتراست نمايش اين بار موضوعش مراتب بلاهت جمعي باشد .
10 اسفند 88 / تهران .
جواد مجابی متولد ماه مهر ۱۳۱۸ ر قزوین
شاعر, نویسنده, نقاش, طنزپرداز و روزنامهنگار
غيبت از صحنه
نمايش بدي بود از زندگي
اين همه بازيگركه دعوت شديد
ازتمامي دوران هاي به ياد مانده در جغرافيا
نتوانستيد واقعي را چون حقيقي بازي كنيد
تقصيري هم نداشتيد
جنازة حقيقت پيش ازحضورشما رفته بود از صحنه
داشتيد با كدام سايه عشق مي باختيد ؟
اين نه زندگي بود نه نمايش
نه ربطي به ما داشت حرف هاو كارشما
لابد انتظار همدلي هم داريد ؟
ما ادب به خرج مي دهيم اما
مي دانيم خودپسندي برهان ابلهي مي تواند باشد
بهتراست نمايش اين بار موضوعش مراتب بلاهت جمعي باشد .
10 اسفند 88 / تهران .
Subscribe to:
Posts (Atom)