- *
از کتاب " از حواشی مخفی "
رویای خویش را در آیینه کاویدی
و ایمان چشمانت،
پنجره را می خواند
و مقیاس اویخته بر چشمانت
کبوتران را قاصدانِ شاد کرد
و در که باز شد
گیسوی خون پریشان گشت
تصویر رود
سایه بود
و خانه بر درخت
پنهانده
و دست خسته
بهار را زنده می کرد
شب حادثه بر قایق رود
آتش فانوس ، جسارت را می افروخت
و پرده آبی معبود
ستاره های مخفی خویش را
به باغبان می گماشت
و اتش دریایی گلی می فروخت
و باغ، شکوهمند می گشت
دیدم گیاه پل عمومی است
و سامان جاری دوستداران غافل است
و پل عمومی را نگاه کردم و گذشت
تصویر دلگیری از آفتاب به رود برخورد
هنگام عبور،
خاک پریشان
دیوار خفته را بیدار کرد
و مدار سیاه در درون پیچید
و اتش هولناک سنگ بارید
و چتر سپید،
نگین انگشتر آبی شد
Faramarz Soleimani شهرام جان ! دو کتابی که من از هوتن نجات می شناختم این هاست: حواشی مخفی ۱۳۴۸+ درکنارهم ۱۳۵۴. ازکتاب یاد بعدازظهرهای آفتابی بی خبر بودم و در یادداشتت هم مشخصات کتاب را نیافتم.این رفتار و روانشناسی شاعران متولد دهه ۱۳۳۰ هم که درحواشی کودتای ۲۸ مرداد زادندوبالیدند،غم انگیز است .افسردگی و افیون و الکل در آنان رواج دارد و گاه هم مرگ زودرس وخودکشی.شاید هم از این روست که در شعر وقصه شان آوانگاردیزم و بلوغ زودرس دیده میشود مثل منوچهرشفیانی یا همین هوتن نجات که گفت: چرا بر صندلی نباشم \ کناریک کودک \ که جهان \ پنجره ی اوست...درضمن هوای این هرمزماراکه دارید. مراقب باشیدشاعررانیازارید! ممنون از این کوششها دراحیای آثار و آرا
هوتن نجات (١٣٣٠تهران -١٣٥٤تهران )
شعر ١٧:
تو را می بینم
دیواری فرو می افتاد
گل می چینم
جامه ات را
لمس می کنم
بر گیسویت گل می گذارم
من و تو را
گلی تکان می دهد
از کتاب : در کنار هم ١٣٥٤
No comments:
Post a Comment