Tuesday, July 30, 2013

A*SH*N*A:MASSUD AMINI,M.RAVANSHIDم.روانشید



 م روانشید ، مسعود امینی ، شاعر و نویسنده.
  خرداد ١٣٤٥ ، آبادان ، ایران. ٢٩ می ١٩٦٦. مقیم سوئد



(...)


کابوس هایم در روز
کابوس هایم در شب
کابوس هایم در سنگ و ستاره / در سپیده و صنوبرِ سبز
کابوس هایم بر دریا می گذرد .


پارو بزن !
پارو بزن غریقِ تنها مانده
غریقِ بی هوازیِ لخت –

پارو بزن غریقِ فراموش !
غریقِ غافل از مرگ / غافل از زندگی .

مرغانِ بسیاری
ترانه ی دست و پاروهای خسته را
از اقیانوسِ لجوج
با خود حمل کرده اند –
حامله بر دریا
حامله بر خشکی ...


دریغا !
جهان سینه به سینه ی مرغ می رود
غافل از زندگی / غافل از مرگ .


همین است
همین است :
صدای آدمی را کسی
لا به لای پیراهنش نمی شنود دیگر .


کابوس هایم سینه به سینه چرخ می خورد ...

..............................................
م.روان‌شید
١٣٧٨تهران




Monday, July 29, 2013

A*SH*N*A:PARTOW NOORIALAپرتو نوری علا



Partow Noorialaپرتو نوری علا
A*SH*N*A
شاعر,نویسنده ,منتقد

tp-004-137x151.jpgPartow Nooriala was born in Teheran in 1946. She started writing classical poetry at the age of thirteen and was introduced to modern Iranian poetry by the age of sixteen. She married at eighteen, but continued her literary endeavors and her education despite the arrival of two children and the disapproval of her family. She acquired a BA in Philosophy and an MA in Social Work Management. Her first book of poetry, A Share of the Years, was printed and ready for distribution in 1972, but eventually banned by the Pahlavi regime for seven years. The ban was finally lifted during the 1979 Revolution. She moved to the United States with her two children in 1986. She is the author of Of the Eye of the Wind, My Earth Altered, With Chained hands in the House of Fortune, Like Me, and Mihan’s Future. None of her poetry has been published in Iran again. Aside from poetry, she is the author of numerous critical pieces on the role of women in art, literature and film of Iran. She was awarded the Best Critical Review prize by the Swedish publisher, Baran in 1996. She regularly appears on panels, lectures at conferences and provides television commentary. She is mentioned in the International Who’s Who In Poetry and Poet’s Encyclopedia, Tenth Edition 
-دیوار -

چند بار این دیوار راست را
تا نیمه بالا رفته باشم
خوب است؟
روی اش آفتاب ِ داغ نشسته و پشت اش حادثه ای.

تا نفسی بگیرم
مورچه ی سرخ بالداری راهم را می بندد؛
راه من اما
بستنی نیست که بلغزد وُ فروریزد،
در مسیری دیگر
جای پایم سبز می شود.


      
 هیس هیس ِ نجابت

پرتابِ نقل وُ سکه وُ پولک
سنجی که به هم می کوبند
و دَفی که در هوا می گردد
     دست به دست.
گفتم: - صدای پرتا بِ سنگ می آید.
گفتند: - نوای مبارک باد است این.

تلنگر سنگریزه
بر کاسه ی تار وُ سه تار
و هیس هیس ِ نجابت
در کاسه ی سر.

سنگ وُ غبار ارمغانم 
و سر ِ شکسته، پیچیده در تور.
خواستم بگويم: - ........
گفتند: - مبارک است پرتابِ این وصلت.
و خواندند: -  گِله گِی هات به سَرَم
                 واسه ی عروسی پسرم.

گلایه از که کنم؟
آن جا که مهربانی،
پنداری بیش نبود
پوزخند را بر پوزه هاشان ندیدم.
و در وَهم ِ تور وُ پولک وُ پودر
حاشا کردم سقوطِ سنگِ اول را.

در جدالِ طناب وُ گلو
دست و پا می زدم آن بالا
و بر تماشاگرانم
غسل واجب می شد.

وقتی پرواز ِ پرنده را
به خاک، می دوزَد
      پرتابِ سنگ و آجر،
وقتی طناب با گلو
       پیوند می خورَد،
دیگر چه فرقی می کند؛
چه عروسی ی عزا
چه عزای عروسی.
  
بهشت، ارزانی ی جلادانم؛                                                  
بگذار هِی به دور ِ خود                                           
بچرخند وُ بگویند:
- گُرگم وُ گله می برم.
و ندانند چه طور
ناخن هایم را سوهان می زنم                                   
به قصدِ چشم هاشان
تا خوب تر ببینند
بوسه ی عاشقانه ای را
که از یار گرفته ام. 

به عروسی ام بیا!
رودخانه هرگز نمی ایستد؛
برنمی گردد آبی که در آن
       تن شسته ام.
در شبِ صعودِ گیسویم
بوسه ی عاشقانه ی یار
حتا سیاهی ی قبر را
روشن کرده است.

لس آنجلس، اول دسامبر 2007     



با زبان تو...

تا ظلم ِ رفته  دیگر به یادم نیاید
به کشف زبانی يگانه و نو
در تو می نگرم.    

بر تو دست می سایم؛
به جستجوی گرمایی ازلی
در شيارهای زمین.          

با زبان ِ تو                                             
گردباد را وامی دارم
تا ردّ ِ ایام را بپوشاند
و باران را
تا فراخسالی بروياند.

با زبان ِ تو
معناهای پوک را
به باد می سپارم
و از ميان مفاهیم ِ شکافته
تک سیلاب های کوتاه ِ من و تو را                
تا بلندای کوه
فریاد می زنم.

تا ظلم ِ رفته دیگر نیاید
دلسپرده به آفتابی داغ                                          
شبم را
همين جا
بيتوته می کنم.
                          هشتم دسامبر 2007








partow nooriala's four springs
mojbook.com
*IRAN :
O MY NATIVE LAND!
FROM THE AGE OF MEMORY
I GREET YOU KNOW
LONG LIVE.
MY TODAYS
ARE YOUR CALANDAR OF WISHES
AFTER A LONG NIGHT
IN THE LIGHT OF AWAKENING
I SEARCH A FULL MORNING.
YOUR SONGS ARE
FLUTTERING OF A REBELLIOUS HEART
MY ROSE GARDEN
IS FUUL OF FLOWERS
WITH YOUR MEMORIES.
I AM ON MY WAY
TOWARDS YOU.
O ANCIENT MOTHER!
I CALL YOUR ETERNAL NAME
WITH EACH WORD.
tr.F.S.
from Partow Nooriala's Selected Poems,Four Springs
"THE POET IS REVIEWING AND RETELLING DISCOURSES OF WOMAN AND LOVE,AND PASSING THEM THROUGH A VARIETY OF FILTERS TO MAKE THEM CLEAR AND TRANSPARANT,AND DRAWS THEM IN IMAGES FROM DIFFERENT ANGLES TO MOVE ON.THIS AUTOBIOGRAPHICAL NARRATIVE, SAID FROM DIFFERENT SIDES IS ANOTHER WAY TO MAKE THE MYTH OF WOMEN AND TIME,TAKES A MORE SYMBOLIC AND COMPLETE SHAPE..."
from: f.s.'poetic of the time mythology,four springs,pp214-215
 Barresi ketab,4:13,spring 1372/1993,Los Angeles

partow nooriala's four springs
mojbook.com
*IRAN :
O MY NATIVE LAND!
FROM THE AGE OF MEMORY
I GREET YOU KNOW
LONG LIVE.
MY TODAYS
ARE YOUR CALANDAR OF WISHES
AFTER A LONG NIGHT
IN THE LIGHT OF AWAKENING
I SEARCH A FULL MORNING.
YOUR SONGS ARE
FLUTTERING OF A REBELLIOUS HEART
MY ROSE GARDEN
IS FUUL OF FLOWERS
WITH YOUR MEMORIES.
I AM ON MY WAY
TOWARDS YOU.
O ANCIENT MOTHER!
I CALL YOUR ETERNAL NAME
WITH EACH WORD.
tr.F.S.
from Partow Nooriala's Selected Poems,Four Springs
"THE POET IS REVIEWING AND RETELLING DISCOURSES OF WOMAN AND LOVE,AND PASSING THEM THROUGH A VARIETY OF FILTERS TO MAKE THEM CLEAR AND TRANSPARANT,AND DRAWS THEM IN IMAGES FROM DIFFERENT ANGLES TO MOVE ON.THIS AUTOBIOGRAPHICAL NARRATIVE, SAID FROM DIFFERENT SIDES IS ANOTHER WAY TO MAKE THE MYTH OF WOMEN AND TIME,TAKES A MORE SYMBOLIC AND COMPLETE SHAPE..."
from: f.s.'poetic of the time mythology,four springs,pp214-215
 Barresi ketab,4:13,spring 1372/1993,Los Angeles

...

A*SH*N*A:JALAL SARFARAZجلال سرفراز

Jalall sarfaraz,poet,artist and journalist
A*SH*N*A
جلال سرفراز

کاج

از روی پل قوس و قزح کبریتی ست

می توانی که بیفروزی سیگارت را

غم چشمان مرا دود کنی

آیینه در باد» - زمستان٥٠
---
و قايقی



نمانده می گذری

هميشه آمدنت رفتن است عزيزم

و حسرتی

که در اين ماندن



در اين جزيره يی که منم

سايه روشنانِ زمان است

گاهی عبورِ کوچکِ پروانه يی

و جيک جيک ِ گنجشکی بر درخت

گلدوزیِ گل سرخ است

بر کفنی روشن



و قايقی ست

با بادبانی از ابريشم

که گردِ اين جزيرة تاريک می گذرد




زمان که رفت تو می آيی

با ساقه يی گلِ نرگس

که روی ثانيه های نمرده

نشا می کنی


خرداد ١٩٧١

Sunday, July 28, 2013

A*SH*N*A:CHISTA SEPANTAچیستا سپنتا


Chista Sepanta چیستا سپنتا
A*SH*N*A
زاده ی ٢٢ مرداد/١٣ آگست
:
تنیده در تردید
سکوت پیشه می کنم
تا
باور به تصاویر سیاه و سفید
پنهان در زیر دکمه های پیراهن ِ وصله شده از هیچ
تا هیچ
باقی می مانم
بی وقفه
بی حرکت
در حرارت ِ
سکونِ ِ مغز

A*SH*N*A:ASGAR AHANINعسگر آهنین


AsgarAhanin
A*SH*N*A

گل ها و پنجره ها
--------------------
در امتداد پنجره ها راه می روم
گل های پشت پنجره ها
از عشق های پشت پرده سخن می گویند
باید کنار پنجره ام
شاخه گلی مصنوعی بگذارم
تا عابران خیال کنند
در خلوت من هم خبری هست.
(عسگر آهنین/ 12 سپتامبر 2013

شناور می شوم در شب
کجا بر عرشه ی رویا
تو با من همسفر گردی، نمی دانم
(عسگر آهنین/ 10 اوت 2013




پرچم من
----------
نیازی ندارم که بدانم
باد از کدام سو می وزد
تا پرچمی برافرازم

من بادبان در ابرها کشیده ام
تا از سواحل نامکشوف
با شاخه گلی ناشناخته برگردم

من از تمام پرچم ها بیزارم
جز پرچم گلی،
که بادبان شاعران سفر کرده
در لحظه های مه زده گی باشد.
(عسگر آهنین/ 28 ژوئیه 2013

A*SH*N*A:PARASTOO ARASTOOپرستوارسطو


Parastoo Arastoo
A*SH*N*A
پرستو ارسطو *

از پیشگویی ِ خورشید ،
رود ِسیاه ِ دنیای ِ مردگان
میایم
زیر پوست ام
شعله ای پا برهنه
برای همه ی پری های دریایی ِ پنهان ام
پاپوش می دوزد
وبر گردنه های حیران ِ تن ام
آب می پاشد
دیگر
بر پاشنه ی این در
هیچ بادپایی
از من نخواهد گذشت
سیاووش افسانه ای بود که
آب رفت

منصوراوجیA*SH*N*A:MANSOUR OWJI-2

Mansour Owji,also Mansur Oji
A*SH*N*A
منصورا وجی
زاده ی ١٣١٦ شیراز
لیسانس فلسفه و علوم تربیتی ,دانشسرای عالی تهران
فوق لیسانس زبان انگلیسی دانشگاه شیراز
اوجی خود را شاعر نیمایی می داند اما شعرتصویر به ایجاز او بر گرفته ی ساده یی  از موج سوم است 
کتا ب ها

 باغ شب (۱۳۴۴)
  خواب درخت و تنهایی زمین (۱۳۴۴)
 شهر خسته (۱۳۴۶) 
بر گزیده اشعار  (۱۳۴۹
 این سوسن است که می خواند (۱۳۴۹)
 *** 6. مرغ سحر (۱۳۵۶)
صدای همیشه (۱۳۵۷)
 عرهایی به کوتاهی عمر (۱۳۵۸)
حالی است مرا (۱۳۶۸)
 وتاه مثل آه (۱۳۶۸ک) 
خوشا تولد و پرواز 
برداشت از بزرگان سرزمین پارس
.
کوتاه مثل اه 
شاخه یی از ماه 
انگور زیور تابستان است و 
انار زیور خزان و زیور زمستان برف و 
زیور موی من 
و عطر زیور گل 
و یاد تو زیور دل من و گل زیور بهار 
آ:

“از جماعت زنان دلم گرفت
آن جماعت عظیم
روز جشن
صبح عید
یک کبوتر سفید بینشان نبود
جملگی سیاه
جملگی کلاغ.”
مجله بخارا
بهار ١٣٩٢

A*SH*N*A:MANSOUR PWJI-1منصوراوجی


(1)

کجاست بام بلندی؟
و نردبان بلندی؟
که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا
و بر شوی ، و بمانی بر آن و نعره برآری:-

-« هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت!...

(2)

در برگریز پاییز
گفتی که بایدش کند
گفتی که بایدش سوخت
ناموس خاک و باران
این را نخواست اما:

آن هیمه های گیلاس
غرق شکوفه امروز!

(3)

جیرجیرک توی تاریکی
او به یاد کیست، کاین گونه بلند ، یک نفس می خواند؟
او به یاد کیست، کاین گونه مدام؟

جیرجیرک توی تاریکی ، آه!

(4)

نه در خیال خزانم نه در هوای بهار

کنار این آتش
نشسته ام که شبی را به روز آرم و بس
چنان که کنده ی مرده
چنان که هیزم محض.

(5)

مثل یک پنجره در تاریکی
که به یک پنجره می اندیشد
به تو می اندیشم.


پشت آن پنجره در تاریکی
به چه می اندیشی؟

منصور اوجی 
زاده ی ١٣١٦ شیراز 
لیسانس فلسفه و علوم تربیتی,دانشسرای عالی تهران 
فوق لیسانس زبان انگلیسی,دانشگاه شیراز 

A*SH*N*A:YADOLAH ROYAIیداله رویایی

A*SH*N*A:
Yaolah Royai,also Yadollah Royaee
ید اله رویایی

سؤال



بار ِ درخت ، ماه ، درخت را 
       کرانۀ دنیا کرده ست 

و در کرانۀ دنیا  دل 
بر شاخه‌ها  اطاقی خالی را 
بالا می بَرد 

 شاید که روز ادامۀ دیروز است 
که دل سؤالی خالی 
   از سنگ می‌کند
      
  و ماه ، سمتِ سنگ
دریائی ٢٧
شب آفتاب نمی خواهد
و آفتاب نمی خواهد از ستارۀ صبح
نشان همهمه برگیرد

ستاره منتظر آفتاب می مانَََد
و آفتاب می مانََد
که هر ستاره پُر از انتظار
و شب
پُر از ستارۀ هر انتظار
و انتظار پُر از خوابِ آفتاب شود
ستاره همهمه از آفتاب می خواهد
و آفتاب نمی خواهد...
_
نتشارات مروارید، تهران ١٣۴۴)


از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می گویم
از عاشقانه
از عارفانه
می گویم
از دوست دارم

از خواهم داشت
از فکر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می کردم
من با سفر سیاه چشم تو زیباست

خواهم زیست
من با به تمنای تو
خواهم ماند
من با سخن از تو

خواهم خواند
ما خاطره از شبانه می گیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذت ارمغان در پنهان،
ما خاطره ایم از به نجواها...
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوه ای از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش.
تو از به شباهت، از به زیبایی
بر دیده ی تشنه م تو دیدن باش.

یداله رویایی


دلتنگی ١۵ 
از سطح سنگ
تو زمزمۀ بادِ نهان بودی
تو دانش آفتاب گشتی
کز سطح سنگ
میراث ذره هایت را
با زمزمۀ نهان باد می بردم

با زمزمۀ نهان باد
من سطح ِ سنگ می شدم
که آرزوی شکاف برداشتن
از نیروی پنهانی ِ یک گیاه را می مردم
_

(دلتنگی‌ها، انتشارات روزن ١٣۴۶)